-
یه کهنه شرابه که سی سالشه به جز من یه میخونه دنبالشه
شنبه 30 دی 1402 17:28
امروز آخرین شنبهایه که من کار نمی کنم. یعنی جزو تعطیلیام به حساب میاد. دیشب اینقدر ذوقشو داشتم که میخواستم بیشتر بیدار بمونم و الکی واسه خودم وقت تلف کنم. اما خب ملاتونین بدادا کاری کرد که حوالی یک و نیم اینا غش کردم. البته که روزشم رس خودمو کشیده بودم. چه جوری؟ الان میگم. حدود یه ساعت و نیم ورزش پرفشار ترکیبی هوازی...
-
برگردیم به روال هر شب یه یادداشت:)
شنبه 30 دی 1402 00:41
دیدین بعد از چندوقت یه رفیق قدیمی و صمیمیو می بینین، هول میشین نمیدونین از کدوم ماجرا براش تعریف کنین؟ من الان اون حالم. اول ازین بگم که این قرصای جدید ملاتونین که گرفتم، چیزای بسیار داغونین. یعنی زیر زبونین ولی وقتی میذاری زیر زبونت انگار یه خرمالوی نرسیده و کالو گاز عمیق زدی. تازه حسش ازونم بدتره. چرا اینو گفتم؟ چون...
-
سست عنصرتون یه چیزی بگه؟:)
جمعه 29 دی 1402 13:39
من الان تو یه حالیم که میگم وااای چه خوبه بعضیا وبلاگاشون همعصر با اینترنته. یعنی همین قدر قدیمیه. بعد من هی مثل کش یویو میرم و میام. یا نه مثل بازی دالی موشه. یه لحظه غیب میشم بعد از غیبت صغری یا کبری برمیگردم. این برگشتنم معمولا با نام و نشونیه جدیده. انگار که از قبلی فرار می کنم. فیالواقع فرار که امکان نداره دست...
-
عجیب ولی واقعی:)
جمعه 26 آبان 1402 16:10
گوشی و اسمارت واچمو گذاشتم تا شارژ بشن. قصدم رفتن به پردیسانه و استارت دویدن زدن. البته با برنامه ی یه بیگینر و ازونا که یه دقیقه میدویی ، پنج دقیقه راه میری. یجور اینتروال خیلی خیلی آسون. از دیروز که عکسا و فیلمای ماراتن کیش رو دیدم رسما قلبم درد گرفته از حسرت ندویدن تو یه سال و نیم گذشته. خلاصه از امروز استارت کارو...
-
زرد و نارنجی و پاورقی دوستان بشتابید:))
پنجشنبه 25 آبان 1402 16:58
من یه ربع بیش نیست که برگشتم و کماکان دست و پام تو همه از هیجان که براتون تعریف کنم چی شد چی نشد. هر چند نمیدونم مینادر مورد دیت اول کلا چه تصویری داره ولی هر چی هست خیلی موارد سانسوری و داستان دار تو تصورشه:) نه خب موردسانسوریی نبود. من همین جور چونان اسپند رو آتیش بودم که تلفنم زنگ خورد و جناب هلو که اسمش علیرضاست...
-
خونه دار و بچه دار و بقیه زنبیلو بردار و بیا:))
پنجشنبه 25 آبان 1402 10:42
من نخود تو دهنم خیس نمیشه. ولی چند روزیه به دلیل خستگی و پارگی که باعث می شد نتونم خوب موضوعو براتون بشکافم ، حرفی نزده بودم:) جونم براتون بگه که یکی از دوستام چند روز پیش باهام تماس گرفت و گفت تو مهمونیی بودن و تو اون مهمونی یکی از آشناهای خیلی خفنشون گفته دنبال پیدا کردن آدم مناسب برای رابطه است. دوستمم دیده طرف...
-
نگو بم بنویس که امشب خسته ترینم:)
چهارشنبه 24 آبان 1402 22:00
عنوانو یجور نوشتم انگار صف به صف انسان مشتاق پشت در بلاگ اسکای وایسادن تا ببینن من پست میذارم یا نه:) ولی خدایی این هفته، هفته ی صعب و جانفرسایی بود که گذشت. نمیدونم برای شماها چطور بوده ولی برای من یکی ازون رکوردشکنیای ساعات کار بود و خوشحالم که فعلا میتونم یه دوروزی بیاسایم و بی خیالانه به زندگی نباتیم ادامه بدم....
-
نگو بم که جدا شیم که من خسته ترینم:))
سهشنبه 23 آبان 1402 23:27
هر پیجی تو اینستاگرامو باز می کنی صدای طلیسچی میاد که میگه نگو بم که جدا شیم که من خسته ترینم:) هیچ ربطیم به من و اینجا نداره ولی چون امشب از شدت خستگی یجور آش و لاشی بودم همش تو آشپزخونه این آهنگ می پیچید تو گوشم. لابد به خاطر تیکه ی که من خسته ترینم! چون مابقیش که رسما و شرعا و عرفا و تقریبا و تحقیقا ربطی به من و...
-
قاصد روزان ابری، داروگ، کی می رسد باران؟
دوشنبه 22 آبان 1402 22:47
هوا به اشد وضع آلوده است. البته من که خب هوم آفیس دارم و زیاد بیرون نمیرم. اما خب کاش یه بارونی چیزی بزنه در هرحال. من حتی طاقت دیدن هوای اینجوریم ندارم. زینرو امروز صبح سریع پرده هارو کشیدم و گفتم چیزی نبینم:/ دیگه همین. فقط کار کردم امروز. عدسی خیلی خوشمزه و مادر بگریدی هم پختم و به عنوان ناهار و شام ترکیبی خوردم....
-
آخ ترویج فرهنگ مهمانی توام:))
یکشنبه 21 آبان 1402 20:42
حتما دیدین دیگه همه جا پرشده ازین خبر تغییر اسم شب یلدا به ترویج فرهنگ مهمانی و چهارشنبه سوری به تکریم همسایگان:) خدایی که خیلی باحاله. یعنی تکلیف اون آهنگ آخ شب یلدای توام چی میشه پس؟ آهان یه چیز دیگه ! میدونستین نهان شیدا هم به جای کراش گفته میشه؟ البته به سکون نون. نهان شیدا:))) اینارو گفتم چون چندوقتیه رسالت هنوز...
-
بی تو برای شاعری، واژه خبر نمی شود
یکشنبه 21 آبان 1402 00:44
دقیقه های اول بامداده. همه جا ساکته و هیچ صدایی از هیچ جایی نمیاد جز صدای نامجو که خیلی آروم می پیچه توی خونه ی کوچیکم. بی همگان به سر شود... دارم شال مبل میبافم و موقع همخونی با نامجو، اشکام سرازیر میشن. وقتی رفتم تو پیکوفایل تا عکس شال در حال بافتمو آپلود کنم، یهو چشمم خورد به فایلایی که سال نود و یک و دو آپلود کردم...
-
چایم را با عطرت هم بزن:)
شنبه 20 آبان 1402 14:40
خب امروز کلاس ندارم. ازونطرفم یه مشت کار نادخ دارم. زینرو افتادم رو اجتناب و اهمال کاری. اولین نشانه اشم این که هی فرت و فرت اینجا پست میذارم:) آهان از یه طرف دیگه شدیدالشدود رقیق شدم. یعنی یجوریم الان که از کنار رد بشی صدای رقت و شلیمو میشنوی:) حالا نمیدونم رقت و شلی احساسات ، دقیقا چه صدایی داره ولی واقعا دوز سانتی...
-
زبان حال از قلم دیگری
شنبه 20 آبان 1402 13:01
روز بیست و ششم : به غول چراغ جادو بگویید عکس تولد پسر را با دایره محدودی از دوستانم به اشتراک گذاشتم. چند تایی نوشته بودند کاش دوباره 18 ساله میشدیم. آیا فقط منم که از تصور دوباره 18 ساله شدن هم میترسم؟ فکر میکنم که وای. دوباره باید این راه رفته را از نو بروم. دوباره اشتباه. دوباره بن بستهای تاریک. دوباره و دوباره....
-
من اولین اپیزود فصلم که داستانش دنباله نداره...
شنبه 20 آبان 1402 12:06
داشتم سریال مگه تموم عمر چند تا بهاره رو می دیدم. رضا یزدانی توش میخوند که چه بی رحمانه دوستت دارم... یه جایی از آهنگشم می گفت من اولین اپیزود فصلم که داستانش دنباله نداره. این تیکه از شعر ترانه رفت نشست یه جایی از مغزم و شروع کرد به تکرار. انگار اگه بخوام مدل ترانه های رضا یزدانی خودمو توصیف کنم میشم همین تیکه که من...
-
نگفتم گفتنی هارو، تو هم هرگز نپرسیدی
پنجشنبه 18 آبان 1402 23:02
از صبح قفلی زدم روی این آهنگ داریوش. به گمونم خود جناب اقبالی هم راضی نباشن من اینجوری بین آثارشون استثنا قائل بشم. بگذریم ... خلاصه هیچی دیگه امروزم گذشت. چطور گذشتنش اما داستان داره:) جونم براتون بگه که امروز من با یه انسانی قرار ملاقات داشتم از نوعی که غربیا بهش میگن دیت. محل قرار هم یه جایی اون سر شهر واقع شده...
-
نامبرده رونما لازم شده:)
چهارشنبه 17 آبان 1402 22:40
یعنی اینقدر این یه هفته طولانی شد که دیگه اصلا روم نمیشه از روزمره جات بنویسم:) جدی میگم یه کم انگار طول می کشه باز یخم باز بشه و همچین با آب و تاب بیام همه چیو بریزم دایره. حالا ازین جمله های نانازی مقدمه که بگذریم می رسیم به اصل مطلب و این که هفته گذشته به چه سان گذشت و آیا مرخصی مذکور جوابی داد یا خیر؟ پاسخ بلی...
-
یه مرخصی کوتاه از شبکه های اجتماعی:)
پنجشنبه 11 آبان 1402 16:37
خب من یه تصمیم فاخر و وزینی گرفتم. اونم این که به مدت یک هفته یعنی تا پنج شنبه ی آینده سراغ هیچ شبکه ی اجتماعیی نرم. میدونم یه کم زیاده روانه و صفر و صدی به نظر میرسه. اما بر اساس تفکر و تاملی که کردم دیدم به این استعلاجی یه هفته ای نیاز مبرم دارم. زینرو تا پنج شنبه ی آینده سراغ وبلاگ و اینستاگرام نمیرم. چون تو این...
-
دلی نازک بسان شیشه دِیرُم:)
چهارشنبه 10 آبان 1402 19:31
آره خلاصه دل نازکی این روزا بر من غلبه داره و حتی به خاطر بعضی از کامنتا که البته تاییدشون نکردم ، به نشانه ی قهر می خواستم یه مدت برم و چیزی ننویسم:)) ولی بعد دیدم خب کی ضرر می کنه من یا کامنت گذار؟:)) زینرو تصمیم گرفتم بنویسم. نمیدونم قدیما هم همین طور بودم آیا؟ اما در حال حاضر کلا نمیتونم یه چیزاییو تحمل کنم....
-
چی شد که ایطو شد؟:)
سهشنبه 9 آبان 1402 22:51
رضوان خانم عزیز توی کامنتی پرسیدن چی شد که یه دونده ی نیم ماراتن تبدیل شده به انسانی که جون نداره آشغالارو بذاره دم در. بعد از خوندن کامنتشون ،برای خودمم جالب شد که چی شد ایطو شد؟ دیدم تو ده سال گذشته نسبت خوشیا به ناخوشیا یک به ده هم نبوده برام.یعنی یجورایی از زمین و زمان باریده و به قول شاعر یک بلا ده گردیده و ده...
-
مرخصی ساعتی استعلاجی:)
دوشنبه 8 آبان 1402 18:10
امروز برنامه ی کاریم یجوری بود که تا ۸ شب درگیر بودم. اما خب اونقدرا ردیف نبودم یعنی اندازه ای که بتونم به برنامه وفادار باشم تاب و تحمل نداشتم. میگن بدن حافظه داره و بعضی از تاریخا به هم می ریزنش. مثلا یادمه یه همکاری داشتیم که خواهرزاده شو از دست داده بود. هرسال یه هفته مونده به سالگرد خواهرزاده همکار ما مشکل اسهال...
-
نشکن دلمو به خدا آهم میگیره دامنتو:)
یکشنبه 7 آبان 1402 22:59
خوش به حال اونایی که اعتقاد دارن اگه یکی دلشونو بشکنه، آهشون میره دامن یارو رو میگیره و خلاصه خشتکشو پاپیون می کنه براش:) هرچند دامن خشتک نداره ولی عزیزانم در مثل مناقشه نیست . زینرو بپذیر و بگذر:) معلومه من کاملا مرزای سایکوزو رد داده و وارد عوالم دیگه ای از فعالیت مغزی شدم؟ اگه معلوم نیست بازم مقدمه رو طول و تفصیل...
-
بر گریه می خندی و من در گریه می خندانمت:)
یکشنبه 7 آبان 1402 11:32
من اومدم یه گزارش فوری فوتی از خودم بدم. احساس خود مهم انگاری و به قول روانشناسا خودبزرگ منشی در من حلول کرده. به گونه که حس می کنم باید بریکینگ هنوز بیوتی نیوز طور بیام و از روند صعودی یا نزولی خلقم گزارش بدم:) خب اگه بخوام خیلی صادقانه با احساساتم برخورد کنم روند کماکان نزولیه. امید به زندگی هی میاد پایین تر و هی حس...
-
کی خسته است؟
یکشنبه 7 آبان 1402 00:14
یادتونه اون یارو بود که یه مدت از بد حادثه و جوگیری همیشگیمون، رییس جمهورمونم شده بود تو سخنرانیاش می گفت کی خسته است؟ بعد یه مشت اسکل هم جواب میدادن دشمن؟ من الان اون دشمنیم که اون اسکلا می گفتن. رسما و قطعا با رسم نمودار و گراف از هم گسسته شدم. هم روانی هم فیزیکی. زچه رو؟ زینرو که صبح بعد از ساعتهای متمادی تو...
-
کره از آب گرفتن:)
جمعه 5 آبان 1402 17:44
این عنوانی که گذاشتم البته اصلا به من نمیخوره. یعنی من کره ی حاضر و آماده رم به فنا میدم چه برسه به این که بخوام از آب کره بگیرم و کار عجیب و غریب بکنم. حالا چرا یاد این ضرب المثل افتادم به خاطر این که امروز به مبارکی و میمنت و یاداوریهای گاه به گاه باغبان جانم ،تصمیم گرفتم دوباره به آمریکا این شانسو بدم منو جزو اتباع...
-
مرهم بذار با حرفات رو زخم عمیقم...
پنجشنبه 4 آبان 1402 20:19
امروز بعد از مدتها، استرس هیچ کاریو نداشتم. خودمو زده بودم به یه بی خیالی عمیق برای این که نزدیک هیچ کدوم از حسامم نشم و در کل به چیزیم فکر نکنم. صبح همینجور بیخودی چشام می سوختن و حالتایی شبیه آلرژی پیدا کرده بودم. یه آنتی هیستامین خوردم و قشنگ رفتم تو خلسه. موقع صبحونه خوردن گفتم حالا که اینقدر بر طبل شادانه ی بی...
-
ما جاه طلبیم:)
پنجشنبه 4 آبان 1402 01:39
خب امروز یعنی دیروز یا همون چهارشنبه هم هرجوری بود تموم شد. ورزش نکردم و تا جایی که میتونستم از گردنم مراقبت کردم. سردردم هم به نسبت کنترل شده بود. فقط وقتی دو سه روز پشت سر هم ورزش نمی کنم دیگه خلقم واقعا اعوجاج شدیدی پیدا می کنه. حالا خیلی کاری به چندو چون ماجراها ندارم. در هرحال کار و بار این هفته رو هم هرجوری بود...
-
لوب پس سری:)
سهشنبه 2 آبان 1402 22:23
منشا سردردامو فهمیدم. به گمونم همش به خاطر گردنمه. یعنی گردنم درد می کنه و اعضای دیگه رو به درد میاره:) گردن دردم هم احتمالا به خاطر پشت مانیتور نشستنای طولانی و ارگونومیک نبودن صندلی و داستاناشه. گوزل بالا جان، بیا بگو بهم که برم طب فیزیکی یا ارتوپد؟ کلی خوشحالم که تخصص تورو کشف کردم. ره به ره به ملت میگم میدونین...
-
پست جدید براش نذارم واقعا جفا کردم:)
دوشنبه 1 آبان 1402 23:55
یدونه خیارشور از تو شیشه درآوردم خوردم یعنی نگم براتون چی شده بود اصلا عالی:) تازه باید ده روز دیگه صبر کنم نتیجه رو ببینم ولی همین الانم بهروز و اینارو میذارم تو جیب بغل رسما و قطعا. ترد، خوشمزه، به اندازه شور به اندازه تند به اندازه کلا و جزئا؛)) خلاصه که به زودی درین مکان سفارش خیارشور اعلای بیوتی ساز گرفته می شود....
-
شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
دوشنبه 1 آبان 1402 21:17
بازم من از خستگی به فنا رفتم و یاد شعر و شاعری افتادم:) یه بیست دقیقه ای میشه که نشستم از تو گنجور غزلای شهریارو میخونم و هی میگم به به. طیب الله :) جوگیر میشم خیلی. بگذریم یه کمی از امروز بگم و برم پی کارم. کارمم از نیم ساعت پیش اینه که یه حوله ی داغ میذارم پشت گردنم و یه حوله دیگه که وسطش یخ پیچیدم میذار م رو...
-
دلم میخواد امروز کنارتون باشم:)
یکشنبه 30 مهر 1402 08:15
این روزا شدت رقت و سانتی مانتالیسمم اوج گرفته به نظرم. طاقتم به مویی بنده و اشکم به اشاره ای. خوابم از قبل هم بدتر شده و خلاصه که انگار بارهستی رو دوشمه. زینرو دیشب نتونستم خوب بخوابم و حوالی ساعت شیش صبح بود که دیگه نشد به بدخوابیم ادامه بدم و زینرو بیدارم. برای صبح هیچ برنامه کاریی ندارم. الان زهره میاد میگه خب مگه...