هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

دوری از نوشتن:)

یجوری عنوان گذاشتم انگار محمود دولت آبادیم و صفحه‌ی هنوز زندگی هم مثلا یه اثر حرفه‌ایه:) حالا یه چندوقتیم اینجا ننویسم که خوابیدم و بیدار شدم و آب و چای خوردم و زهراب پی‌ زهراب جاری ساختم، چی میشه؟ هیچی واقعا. 

البته من قصدم ننوشتن نیستا. من به قدر وسع میکوشم و وسعمم همین روزانه نویسیه و فی‌الواقع عنوان ارجاع داشت به یکی دو روز گذشته  و غیبتم صغرام از هنوز زندگی. 

البته که عذر شرعی غیبت داشتم و تالمات روحی راه نطقمو بسته بودن:) احتمالا می‌پرسین که آیا تالمات روحی مذکور برطرف شدن؟ پاسخ خیر است. اما خب سبک‌تر که شدن گفتم بیام و اینجا یه عرض اندامی بکنم:)

امروز یه مقدار خیلی قلیل در حد گذران امور، کار کردم. بعد هم الکی چرخیدم. اول رفتم خونه‌ی مادرم اینا و سوغاتیای ولایت اعم چاغاله بادوم و شِنگ و عسل و ماست و تخم مرغ محلیو تحویل گرفتم. احساس کردم مادرم یه کم دلش گرفته. فلذا با همون لباسای تو خونه، سوار ماشین کردمش و بردمش خیابونگردی. 

همینجوری الکی تو خیابونای شلوغ سوار بر مرکب ناقص من چرخیدیم. چرا میگم ناقص؟ چون باااااز چراغ چکش روشن شده. این دفعه میبرم نمایندگی نشونش میدم. این تعمیرکارای احمق سردرنمیارن انگار. 

خلاصه هیچی دیگه مادرمو برگردوندم خونه و خودمم برگشتم. هوا چه خوب و خنک و ابری بارونی بود امروز. تو خونه یه کم سوغاتیارو جا دادم و بعدم یه چیزی خوردم و از شدت استرس زدم از خونه بیرون. 

فکرشو بکنین، من یکجا نشین و از خونه بیرون نرو، دوباره رفتم بیرون. یه کم الکی چرخیدم و ویندو شاپینگی برگزار کردم و برگشتم. نون و پنیر و شیر و پفک و بستنی و پروتئین بار هم خریدم سر راه. 

حدود دو ساعتی هم هست که یه گوشه نشستم و بستنی و پفک میخورم و فکر تموم عالم تو سرم میچرخه. فردا و پسفردا روزای شلوغ و سختین. انرژی من هم تو پایین ترین حدشه. اما خب مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش:)) البته مراد از مرغ عمه‌ی شاعره و فقط بخش زیرکشو من گردن می‌گیرم:) 

نظرات 3 + ارسال نظر
سمیرا سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 15:00

خداروشکر که دوباره برگشتی واسه ما از محمود دولت آبادی مهم تری رفتن پیش مادر و گردوندنش هم کار مثبتی انجام دادی ماشاالله ویندوشاپینگ هم واسه روحیه خوبه ان شاءالله دوباره سرحال و شنگول بشی بیوتی جانم

خداروشکر که من تورو دارم
خیلی ممنونم واقعا

زهره دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 ساعت 23:38 https://shahrivar03.blogsky.com/

ای جان چه خوبه که نوشتی
تازه داشتم وبلاگت رو می‌دیدم و فکر می‌کردم از جمعه تا الآن این دختره چرا خبری از خودش نمی‌ده؟!؟

ای جان که اینجارو میخونی

قره بالا دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 ساعت 23:32

آخه لامصب هوا هم خوبه نمیتونم این گرفتگی احوالات همه گیر رو به هوای بهاری نسبت بدم
ولی ایشالا زودتر همه خوب بشیم

ایشالله ایشالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد