هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

برگردیم به روال هر شب یه یادداشت:)

دیدین بعد از چندوقت یه رفیق قدیمی و صمیمیو می بینین، هول میشین نمیدونین از کدوم ماجرا براش تعریف کنین؟ من الان اون حالم. 

اول ازین بگم که این قرصای جدید ملاتونین که گرفتم، چیزای بسیار داغونین. یعنی زیر زبونین ولی وقتی میذاری زیر زبونت انگار یه خرمالوی نرسیده و کالو گاز عمیق زدی. تازه حسش ازونم بدتره. چرا اینو گفتم؟ چون که الان دوباره یکیشو گذاشتم زیر زبونم و واقعا حالم داره بد میشه. خلاصه این از وضعیت قرص خواب جدید. میدونم خیلی مشتاق بودین درباره‌ش بدونین:))

بعد از خواب می‌رسیم به وضعیت بیداری. جونم براتون بگه که کماکان خودمو خسته و له و نزار می کنم. چون وقتی خسته‌ترینم بی‌خیال‌ترین هم هستم. فی الواقع مغزم از کار میفته و در حد لِک و لِک کردن ازم بر میاد. زینرو تا میتونم ورزش می کنم و تا میتونم ساعتامو با کار پر می کنم. یکی از بیرون زندگیمو نگاه کنه میگه رسما یه معتادبه کار می بینه. حالا من خستگی کار اون نعشگیو برام داره. 

امیدوارم قشنگ تونسته باشم عمق سوزناک ماجرارو براتون شرح بدم:) حالا چون خیلی دوست داشتین بدونین گفتم وگرنه من که کلا اهل حرف زدن نیستم:)

یه اتفاق دیگه هم افتاده. به گمونم به دلیل اعتیاد زیاد به کار و فعالیت البته با اعمال شاقه، بخش عاطفی و اینام کامل تعطیله. یعنی جوری هر روز میگم خداروشکر انسان تنها و یالقوزیم که طرف وسط غلمانا تو بهشت نمیگه! جدی واقعا.  حالا نمیدونم چون دستم به گوشت نمیرسه پیف پیف می کنم یا واقعا گیاهخوار شدم:) دو به شکم تو این مقوله. 

گفتم دستم به گوشت نمیرسه، یاد یه ماجرای بامزه افتادم. چند سال پیش همسر سابق تعریف می کرد که یکی از هم ولایتیاشون خانومش فوت کرده بوده و اینم اصرار اصرار که باید زن بگیرم. بچه هاشم شاکی شده و جلسه گرفته بودن واسه توجیه پدر و متقاعد کردنش به تجرد بعد از مادر. حالا تو این جلسه‌ی خونوادگی همسر سابق هم حضور داشته نمیدونم به چه عنوانی:) تعریف می‌کرد که این هم ولایتی نسبتا پا به سن گذاشته تو جلسه داد میزده می گفته من تا گوشت تنم خریدار داره باید یه سامونی بگیرم. چند صباح دیگه کسی نگامم نمی کنه:))

انصافانگاهش به خودش خیلی عجیب و کالای مصرفی بوده. خودشو یه گوشت می دیده که هنوز قابل استفاده است و خریدار داره! حالا منم انگار نیمه‌ی گمشده رو گوشت دیدم :/ کلا عجیبه. 

خب من دیگه برم تلاش کنم برای خواب. کلاس شنبه ‌ها هم بالاخره تموم شد. بعد ازین کلاس چهارشنبه‌ها داریم. دست بر قضا و کاملا غیر تصادفی و از روی ادامه‌ی فال این لاوی:) با همون استاد قبلی. حالا من نیمه‌پر لیوانو گرفتم و میگم بی محلیاش به من داستان اگر با من نبودش میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلیه:) شمام بگین همینه:)



نظرات 7 + ارسال نظر
متیو پنج‌شنبه 5 بهمن 1402 ساعت 14:24

فرشته یکشنبه 1 بهمن 1402 ساعت 12:03

پول تو جیبش خریدار داشته مگرنه که گوشت کهنه شده دیر پز شده به درد ننش میخوره

دیرپزشده

لیمو یکشنبه 1 بهمن 1402 ساعت 09:26 https://lemonn.blogsky.com

اون آقا یه کم بد مثال نزده؟! یا من فکرم خرابه

نه خب فکره دیگه خراب و سالم نداره میره واسه خودش

رضوان شنبه 30 دی 1402 ساعت 09:12 http://nachagh.blogsky.com

سلام.خوشحالم برگشتنت دیری نپایید.تو این دوماه وچند روز کمتر گل لبخند بر لبانم نقش بست.اومدن خوش موقع ات را به فال نیک می گیرم.

سلام رضوان جانم
امیدوارم یه گلدون چارفصل لبخند رو لباتون باشه. همه ی فصلا گل لبخند بده و دلتون گرم باشه

قره بالا شنبه 30 دی 1402 ساعت 08:25

نمی فهمم این همه اعتماد به نفس رو از کجا میارن مردا ( با اینکه خودش رو گوشت حساب کرده کاری ندارم فعلا ولی راستش دلم خنک شد )
لعنتی دویست سالته از کجا میدونی هنوزم گوشتت خریدار داره

ولی واقعنم انگار خریدار داره گوزل بالاجان. مثل خانوما نیست شرایطشون اصلا

باغبان شنبه 30 دی 1402 ساعت 05:41

اصلا چه معنی داره غیر از این باشه؟

بی معنی‌ترینه

Fall50 شنبه 30 دی 1402 ساعت 00:46

خوشحالم که برگشتید

خیلی ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد