هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

قاصد روزان ابری، داروگ، کی می رسد باران؟

 هوا به اشد وضع آلوده است. البته من که خب  هوم آفیس دارم و زیاد بیرون نمیرم. اما خب کاش یه بارونی چیزی بزنه در هرحال. 

من حتی طاقت دیدن هوای اینجوریم ندارم. زینرو امروز صبح سریع پرده هارو کشیدم و گفتم چیزی نبینم:/

دیگه همین. فقط کار کردم امروز. عدسی خیلی خوشمزه و مادر بگریدی هم پختم و به عنوان ناهار و شام ترکیبی خوردم. با مادرم تلفنی حرف زدم و الانم نشستم مثل یه انسان شریف دو رج شال ببافم و ده صفحه کتاب بخونم و بخوابم. 

آخ آخ گفتم خواب، یاد دیشب افتادم. یه شیرپاک خورده ای یه جایی نوشته بود که بهترین ساعت خواب نه و نیم تا پنج صبحه. بعدشم بهتره تا ساعت نه صبح چایی و قهوه نخورین و سراغ گوشیاتون نرین. 

منم جوگیر:/  دیشب گفتم که اوووه چقدرم خسته ام . امشب طبق این برنامه جلو برم. نشون به اون نشون که نیت خواب  ساعت ده شب کردم و ساعت سه صبح بالش زیر بغل تو هال نشسته بودم. یه ساعت اول استتار می کردم از پشه ای که بالا سرم هلی کوپتری میزد. ساعت دوم و سوم خانوم همساده رفت حموم و تشت تشت آب می ریخت رو خودش تا بلکم پاک بشه:/ 

ساعت چهارم پشه زیر چشممو نیش زد چون داشتم زیر پتو خفه میشدم و سرمو آورده بودم بیرون. ساعت پنجم هم بالشمو برداشتم و اومدم تو هال. پنج و نیم صبح نه تنها بیدار نشدم که فی الواقع تازه تازه چشام گرم شد:/

خلاصه که امروز با وضعیت داغان بی تمرکزی کار کردم. به خدا ربطی به ویتامین و  مریضی و غیره نداره. من کلا از نوزادی با خوابم گیر و گور داشتم. زینرو  داد سخن من باب چاره اندیشی سر ندین . معلومه اعصاب ندارم؟ 

خلاصه این که از این. امشب نیت کردم هر وقت خوابم گرفت اصلا برم تو رختخواب. یعنی ریش و قیچیو سپردم به خود خواب تا بیاد بگیره. والا اصلا من چیکارم؟ اون شیرپاک خورده ، شکر ریخته تو شیر خورده اصلا که گفته نه شب تا پنج صبح:/


نظرات 10 + ارسال نظر
یه اسمی بگم لو نرم چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 14:21

چرا من احساس میکنم اگر یه نوشته ای از شما و صفحات مورد علاقه ام از دست بدم یا کامنت نگذارم عقب افتادم؟
واسه همین میخواستم اسمم رو بگم عقب افتاده
ولی من واقعا دلم میخواست میتونستم کمتر بخوابم و به جاش کتاب بخونم با سریال ببینم

من دوست دارم فقط بخوابم بعدم بیدار بشم ورزش کنم و کتاب بخونم و سریال ببینم. حاضرم عین هر روز همین کارارو بکنم

لیمو چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 11:24

من اگر وقتی خوابم میاد بخوابم (حدودا ده یازده اینا) حله اما اگر ساعت از دوازده رد شه میرم تا صبح.
دلم برای همسایه بالاییتون سوخت. وسواس داره؟ :((

آره بیچاره فکر کنم وسواسیه. حمومای طولانیش فقط به وسواس تمیزی میخوره

محیا سه‌شنبه 23 آبان 1402 ساعت 20:26

منتطر پست امروزم

خودمم منتظرم محیا جانم بس که خسته و گیجم نمی فهمم دنیا دست کیه اصلا

بلوط سه‌شنبه 23 آبان 1402 ساعت 14:30 http://Qazalkhan.blogsky.com

از آرزوهای من اینه که ۵ صبح بیدار شم و به کارم برسم
هنوز محقق نشده

چه کاریه اخه پنج صبح

سارا سه‌شنبه 23 آبان 1402 ساعت 14:14

حالتون و درک می کنم از شب‌هایی که بی خوابی به سرم زده. خیلی سخته و اصلا زمان نمی گذره. بدن آدم خسته میشه.
اما من کلا خوشخوابم و تا جایی که بتونم برنامه شب زود خوابیدن و صبح زود پا شدن و اجرا می کنم. در طول زمان واقعا دارم به یه آدم سحر خیز تبدیل می شم.برای خودم هم جالبه.
از موقعی که از برنامه کاهش وزن پرسیدین، واقعا روم نمیشه بیام اینجا بنویسم. فقط بگم به شما، که وزنی که الان هستید هدف نهایی منه. دیگه معلومه چه خبره.
من با کلاس بدنسازی، سایزم بیشتر داره تغییر می کنه ولی وزنم تنها دو کیلو کم شده، چون نمی تونم رژیم بگیرم! و متاسفانه کلاس هم یکی در میون رفتم در دو ماه اخیر! تا عید باید شش کیلو دیگه کم کنم

ساراجانم روم نمیشه چیه آخه میگی. بعدم واقعا هیچ بایدی وجود نداره. به نظرم که سخت نگیر در مجموع
نامبرده قصد دارد کم نشدن خودش به دلیل مربای به و آجیل اضافه بر سازمان را اینگونه توجیه کند

باغبان سه‌شنبه 23 آبان 1402 ساعت 09:11

دیشب بهتر خوابیدین؟!

ممنونم باغبان جان
بلی خیلی بهتر

مینا سه‌شنبه 23 آبان 1402 ساعت 07:15

نه حاشیه نرو دور میشی دل من میگیره ،،،


میفهمم،،
منم دیشب چند بار بیدار شدم منتها من از وقتی بچه بدنیا اوردم قید خواب رو زدم ،،،البته دخترمو ٧/٣٠ شب میخوابونم خودمم ده تو رختخوابم !!! ولی تا همین یکسال قبل این بچه شیش دفه منو نصفه شب بیدار میکرد، هی من بلند میشدم و میرفتم تو اتاقش ببینم چی شده!!! ی بار خواب هیولا و مرد عنکبوتی میدید ، ی بار خون دماغ میشد( دختر من بینیش خشکه و تو خواب دست ب بینیش میزنه و یهو خون میاد ) ی بار فک میکرد موش زیر تختشه !!! خلاصه دیگه خودتراپی کردم و تصمیم گرفتم وقتی بیدار میشم و خوابم نمیبره ،اعصاب خودمو خوردنکنم و شروع کنم ب خیالبافی در مورد مهاجرت!!! حالا ک خرما بر نخیله چرا با خیالبافیش کیف نکنیم !!!
اینه ک کاملن بدخوابی رو میفهمم،،چاره هم نداره ،،ما بدخوابها هم ی ورژن خاص از بندگان خداییم ک کیلید خوشخوابیمون خرابه!

ای بابا چه سخت . امیدوارم دخترت الان اوصاع خوابیدنش بهتر شده باشه

زهره سه‌شنبه 23 آبان 1402 ساعت 04:00 https://shahrivar03.blogsky.com/

ولی من این زود خوابیدن و زود بیدار شدن از آرزوهامه..... خیلی دوست دارم بهش جامه عمل بپوشونم اما اینقدر از مدل زندگی شب زنده دار من دور هست که حتی نمی‌دونم حدودی سایزش چیه برم لباس بخرم براش.

میگند این شیوه خواب رو راننده های ماشین سنگین انجام می‌دند که شبها هم رانندگی کنند.

در پایان خاطرنشان می‌نمایم این شیوه از زندگی، طبق حکایتهای ادبی نیز بسیار پسندیده و مورد تأکید می‌باشد لیکن به کار بی‌ادبی چون من یحتمل نمی‌آید

کامل می فهمم چی میگی زهره جانم

محیا دوشنبه 22 آبان 1402 ساعت 23:21

چه جالب امیدوارم بهترین اتفاق براتون رقم بخوره

عزیزم ...محیاجانم

محیا دوشنبه 22 آبان 1402 ساعت 22:54

شما که کار تو خونه انجام میدین نمیشه برین تو حاشیه خوش اب و هوا زندگی کنین؟سخته؟به نظر جالب میاد. من احتمالا برم تو روستای اطراف خونه بگیرم حداقل ی چی شدی مردم گرم محلی به دادم برسن. و هم از هوا فضای سالم بهره ببرم

چرا خیلی بهش فکر می کنم این چندماه اخیر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد