من الان تو یه حالیم که میگم وااای چه خوبه بعضیا وبلاگاشون همعصر با اینترنته. یعنی همین قدر قدیمیه. بعد من هی مثل کش یویو میرم و میام. یا نه مثل بازی دالی موشه. یه لحظه غیب میشم بعد از غیبت صغری یا کبری برمیگردم. این برگشتنم معمولا با نام و نشونیه جدیده. انگار که از قبلی فرار می کنم. فیالواقع فرار که امکان نداره دست به انکار گذشته میزنم یجورایی و تلاش میکنم یه کامیونیتی جدید درست کنم با اسم جدید و این قبیل داستانا.
اما خب انصافنم تلاشام مذبوحانه بوده تا حالا. تحملم در حد صفره و رفتارای تکانشیم تکرارشون صد. حالا یه وقتایی یه کاور شکلاتی رو رفتارا و تصمیمای تکانشیم میکشم. فیالمثل میگم اینجا وقتمو میگیره و برام آورده نداره. انگار تمام لحظاتم پر از آوردههای بهشتیه:)
خلاصه که هیچی دیگه. دوباره کش یویوتون برگشته. امیدوارم اگه یه آشنا اسممو تو به روز شدهها دید نگه ای بابا دوباره سستعنصر بلاگ اسکای پیداش شد:))
خلاصه من همونیم که با سستعنصریم میخوام بگم بو دونیا فانیده فانی:) کلا تو کار درس زندگی دادنم چه با فضائل اخلاقیم چه با رذائلشون. هرچند مثل یه فرشته میمونم بس که فضیلت و پاکی نهفته دارم:/
چه خوبه که برگشتی
ممنونم
باهات قهرم
منت کشی میکنم شدیدالشدود
واقعا خوشحالم برگشتین، بارها سرزدم به اینجا. با وجودی که من، تقریبا بیشترین نظر و برای شما گذاشته بودم، باید بگم باز خودمو سرزنش می کردم که چرا بیشتر بازخورد مثبت ندادم و بعد می گفتم باید برای همه وبلاگ های که می خونم و ازشون چیز یاد می گیرم یا حس خوبی به آدم می دن باید کامنت بگذارم. یه جورایی حق نویسنده است و ارتباط و دو سرفه می کنه.
اینطوری، اینقدر دقیق از فکر و احساسات درونی می نویسد، واقعا به من کمک کرده بهتر خودم و بشناسم و بیشتر به کارهام فکر کنم.
امیدوارم این وبلاگ اینقدر شما رو ناراحت نکنه که دوباره تصمیم بگیرین,که ننویسید.
ممنونم ساراجانم
چه خوشحال شدم اینارو برام نوشتی .
سلام دوباره نسیم مهربون
دیدم جواب کامنتمو دادی،گفتم چرا هنوز عزیز نوشته سلام به روی ماهت نسیم جون؟فهمیدم انقدر اوضاعم بیریخته اسم خودمم نوشتم نسیم،گویا کار از شمس و مولانا گذشته،اصلا در تو غرقه گشتم رفیق
سلام سلام
ببین ای کاراته ها:)) گفتم خدایا نسیم نداشتیم این همه آشنا باشه. پس مرمر خانوم خودمون بودی
سلام دوست نادیده عزیزم،نسیم مهربون
خیلی خیلی خوشحالم که برگشتی،منم چندبار اومدم دیدم برنگشتی و از اونجایی که در تاریکترین برهه زندگیمم و به این نتیجه رسیدم من فقط برای تماشا بدنیا اومدم و هیچ دستاوردی و یا فیوریتی برام باقی نمیمونه و از دست میره وقتی دیدم نیستی باور کردم که چون خوندن روزانه هات باعث خوشحالی و دلگرمیم بود پس دنیا گفت عههه غلط کردی که از چیزی خوشحال شدی بنابراین در وبلاگت بسته شد اما در اوج ناامیدی قره بالای عزیز اعلام کرد برگشتی و کنم با کله اومدم دیدار تازه کنیم،امیدوارم همیشه شاد و پرانرژی بیای و با حرفا و طنز پنهان قشنگت روزمونو بسازی و صدالبته دنیا هرروز با اتفاقات خوب سورپرایزت کنه،هزار بار روی ماه ندیدتو میبوسم و ممنونم که برگشتی مهربون
سلام به روی ماهت نسیم جان
خیلی متاسفم که روزای بدیو داری میگذرونی و امیدوارم خیلی زود غمات و اضطرابات کمرنگ بشن.
خیلی ممنونم که اینجارو میخونی و خیلی ممنون ترم که برام کامنت گذاشتی.
منم می بوسمت
همیشه نظرم اینه وقتی یهویی یه چیزی رو ول کنی دوباره برمیگردی خوش برگشتی
لیموجانم جملهتو جزو قصارای انگیزشی بزنم به دیوار پس. یهویی ول کنی یهویی برمیگردی
اسم نذار رو تصمیمت.خب یه تصمیم بوده دیگه.مگه نگران وجه تسمیه تصمیم هات هستی؟میگن هزار تا فکر تو سر مهمون است که یکیش تو مغز صاحبخونه نیست.چی میشه ما چنین می کنیم ،چندین و چند عامل دست به دست همدیگر میدن که یه بر آیند نهایی اش بسته شدن این جاست توسط شما.مثلا درک نشدن توسط خواننده ها(مصداق هر کسی از ظن خود شد یار من) یا (نیاز مامان و بابا ها به دریافت خدماتی متفاوت یا رودربایستی از خوانندگان ،یا اجبار ـ به روز رسانی ـ تحت هر شرایط با همون کیفیت قبلی یا ...
یه روز از روانشناس بیمارستان سوآل کردم چرا در برابر رئیس پرستاری بخش که با خودم و دانشجو هام برخورد خاص داره بی اعتنا میگذرم؟منو برای خودم معنی کن که ایشان به جای تفسیر و تعبیر کار من برای خودم ، به مقامات بالای بیمارستان گزارش کرد رسیدگی کنند و مسأله را خاتمه دهند.
ما آدمیان تصمیماتی می گیریم که ریشه اش در تجارب ریز و درشت مان است.از هر چنن گلی چیده ایم ریز یا درشت و شده موثر در تصمیمات مان.
مهم اینه که برگشته ای و خودت را آماده کرده ای.
من بیماری نامگذاری روی تمام چیزارو دارم در کل
کاملا حرفاتون منطقیه. اما به گمونم یه فرقی هست بین اونایی که پای تصمیمشون میمونن و اونایی که سریع رهاکردنو انتخاب می کنن.
استمرار خیلی وقتا جواب میده اونم واسه کارایی مثل نوشتن. منم اینجا دوست دارم یجورایی تمرین نوشتن بکنم. تمرین حرف زدن از خودم. این که یهو ول می کنم و استمرار ندارم توش اذیت کننده است برام. بعد ازونطرفم واسه استمرار هزارتا بهونه جور می کنم و میخوام ول کنم:/
میدونی چقدر اومدم اینجا خوردم به در بسته؟؟؟
عزیز دلی گوزل بالاجانم
Same
این وبلاگه آخرین پناه منه انگار.موقعی که از همه چیز فرار میکنم دوباره یادش میفتم و مینویسم.
به به خانوم مهماندار پرکارم که اینجاست
به به
سلام به روی ماهت
خوش برگشتی عزیزم
سلام مانی جان
ممنونم ازت
من اینقدر غافلگیر شدم اصلا پست گوزل بالا جان رو نصفه گذاشتم اومدم صاحاب وبلاگ رو فحش بکشم!
لکن الان اینقدر خوشحالم که اصلا هیچی:)
خوش برگشتین
به به آهوخانوم، بالابلند، ماه پیشونی، سروسمند
عزیزمی ان شاءالله واسه برگشتت ماچ بهت
تو هم
سلام
خوشحالم که برگشتی.
من هم قبلا وبلاگ داشتم و هی می بستمش و دوباره باز می کردم
یه چیزی رو متوجه شدم، وبلاگ هایی که خیلی ساله هستند معمولا نویسنده هاشون ترسی از شناخته شدن ندارند و حتی دوست و اشنای رنیای واقعی هم شاید پست هاشونو بخونند. مثل مهربانو، دکتر ربولی، ترانه، آیدا، ... ولی مثلا من با اینکه موقع نوشتن همه اسم ها رو عوض می کردم و با احتیاط می نوشتم، باز نگران بودم که یه آشنا وبمو بخونه و برای همین هی پاک می کردم. یه دلیل دیگه هم کامنت های منفی یا بعضی وقتا بی معنی بود، طوری که به خودم میگفتم این دیگه کیه که چنین ادبیات و طرز فکر و دیدگاهی داره! تو دنیای واقعی دور و برم این آدما نیستند و احساس نا امنی می کردم که نمیتونم انتخاب کنم کی مطالبمو بخونه و کی نه.
خلاصه که درکت می کنم.
سلام موناجانم
خداروشکر پس یه سست عنصر دیگه پیدا شد
شوخی می کنم. واقعا من گاهی درک نمی کنم چرا فقط زورم به این میرسه که تو وبلاگ ننویسم. انگار میشه تنها چیز تحت کنترلم. وقتایی که خیلی گیج و پر از برنامه و اینام میگم خب که چی اینجا وقت میذاری برو دنبال کار و زندگی:) این کارای تین ایجیو رها کن و ازین حرفا. حالا این که دغدغه ناشناس بودن هم دارم و گاهیم کامنتا یجورین میخوره تنگ کار
سلام. من همیشه خواننده خاموش بودم. و خیلی حس خوبی از نوشته هاتون میگرفتم. از وقتی ک رفتین خیلی وقتا وبلاگتون رو چک میکردم خبری ازتون نبود.
همین الان از وبلاگ خانم قره بالا متوجه شدم برگشتین.
خیلی خیلی خوش برگشتین.
سلام زینب عزیزم
ممنون که برام نوشتی و چقدرررر کیف کردم از کامنتت
اینقدر وبت رو چک میکردم هنوز جزو ۶ آدرس پرتکرار تو هوم پیج مرورگر من هستی هنوز
من فکر کردم عروسی تو تعطیلات کریسمس بود
پس خیلی خوش بگذره ان شا اله
عزیزمممم...
نه عروسی و استرسای الکیش سرجاشه
سلام سلام :)
من هر روز به آدرستون سر میزدم یه امیدی سوسو میزد شاید باز اینجا بنویسین.
شایدم دلتنگی من باعث شد شما دوباره برگردین، همه ی تقصیرارو نندازین گردن عنصرهای سبک و سنگین.
سلام سلام به روی ماهت
جدی میگی؟ یعنی الان تمام مزارع نیشکر دنیا تو دل من در حال آب شدنن که.
به خدا خیلی مشعوف و کیفورم کرد باغبان بامعرفتم
هنوز
هنوز
هنوز
خوب شد برگشتی که بهت بگم خیلی بدی
ولی دیگه اشکالی نداره. همه ش فکرت بودم به وزن عروسی رسیدی؟
این چند وقته یه بیسکوییت کاکائویی خوردن کوفتم شده بود بغضم میگرفت
ولش کن چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
عوا! زهره ! تو از کجا فهمیدی من به روز شدم آخه؟
به وزن عروسی نرسیدم ولی بدک نیستم شکل و شمایلی:)
بعدم اون لباس فاخرمو اصلا نمیخوام بپوشم دنبال یه لباس همچین جینگیلی مستون لختی پختیم
یعنی واقعا حالم خوبه از کامنتت بدم خوبه
سلام. وبلاگهای قدیمی، مثل وبلاگ من، موضوع و بحث خاص دارن و جستجوگرها هم پیداشون میکنن. نیازی نیست مدام مطلب جدید بذارم تا دیده بشه
سلام چه خوب!
نه من کلا دی اکتیو کرده بودم و بنای رفتم که رفتم سر داده بودم
سلام خیلی خوش برگشتی ولی چون از رفتنت بدون اجازه ما خیلی ناراحتم، متاسفانه ممکنه خیلی تحویلت نگیرم
سلام سمیراجانم
خودت گل پیرنت گل و داستان
من منت کش قهاریم همه چی رو به روال سابق برمیگردونم بین خودمون
نامرد بی معرفت
باهات گهرم
خدایی خیلی حرکتم ضایع بود . پافشاریم رو تصمیمم حتی ضایع تر:))
چطوری گوزل بالاجانم؟