هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

نگو بم که جدا شیم که من خسته ترینم:))

هر پیجی تو اینستاگرامو باز می کنی صدای طلیسچی میاد که میگه نگو بم که جدا شیم که من خسته ترینم:) هیچ ربطیم به من و اینجا نداره ولی چون امشب از شدت خستگی یجور آش و لاشی بودم همش  تو آشپزخونه این آهنگ می پیچید تو گوشم. لابد به خاطر تیکه ی که من خسته ترینم! چون مابقیش که رسما و شرعا و عرفا و تقریبا و تحقیقا ربطی به من و شرح حالم نداره:)

خلاصه که از همون پاراگراف مقدمه زنجموره ی خویش آغازیدم. ولی واقعا امروز به خودم گفتم هنوز زندگی تا کی واقعا بردگی؟  من معمولا با خودم مسجع صحبت می کنم و از صناعات ادبی تو دیالوگای درونیم بهره میبرم:) 

 بعد ازین پرسش در پاسخ گفتم این بردگی نیست که پارگی است. باز نماینده ی سوال کننده ادامه داد خب پارگی تا به کی تا به چند؟ آیا پارگی نیز ز گهواره است تا گور؟ ( لطفا به صناعت ادبی تکرار گاف در کلمات دقت کنین) 

پاسخ دادم آنچه بر من هویداست که تا گور فاصله ای نیست و از پارگی نیز گریزی ( اینجا نیست به قرینه ی معنوی حذف شده). 

نماینده ی پرسشگر درونم درینجا قانع شد و گفت پس چیزی برای سنگ گورت به یادگار بنگار( توجه به تکرار گاف فراموش نشه) . گفتم بنویسین او که از تنگنا آمد و زحمت پیشانی زیست و رفت. 

دیگه همین جا کلا ادبای درونم رفتن پی کارشون و توصیه کردن که بهتره منم بخسبم چون روزی دیگر و  پارگیی دیگر در راهه:/

تقدیم به محیای عزیزم که این روزها خوندن دل تنگی و دل شکستگیش قلبمو به درد میاره. هرچند خیلی چیز دری وریی شد. 


نظرات 5 + ارسال نظر
عالیه چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 20:36

چی بگم به قول خودت چه مکالمه فخیم و فاخری
والله ما رومون نمیشه مکالمات درونمون رو جایی بیان کنیم یا حتی در برگه ای بنگاریم ... یک چاه آبی میابیم و فقط در چاه زمزمه کنان جوری که همون آب از آب هم تکون نخوره میگیم و تامام... ممکنه بگی چاه آب نبود ، چه؟ هیچی در سینه پنهان کردن مکالمات ، یک در پوش بزرگ هم روش

عالیه جان بر و بچز درون من در محضر عبدالکریم سروش تلمذ کردن

محیا چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 18:02

تازه وقت شد پستت رو کامل بخونم باورت میشه نرسیده بودم به خط های آخر... مرسی به یادمی. واقعا انرژی گرفتم. افسرده بودم چون من واقعا هیچ دوستی ندارم. اینکه یکی درکم کنه حس خوبیه

عزیز تنهای منی پس محیاجانم
من می فهمم حالتو. خیلیم خوب می فهمم.

لیمو چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 11:28

یکی نوشته بود مثلا بخواید از کسی جدا شید بعد بگه نرو به این دلیل که من خسته ترینم، آیا شما نمی رید؟!

چرا بابا من که میرم و میگم شما چرا با این حالتون؟ استراحت لازمین به خدا.

باغبان چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 10:52

چقدر کاراکترهای درونتون با کلاسن!!
منهای درون من فقط دست بزن دارن!

بچه ها همدوره ی بیهقی اینان:))
جدی کتک کاریم پس دارین؟ چه هیجان انگیز

محیا چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 08:44

سلام پاره ترینم

سلام محیا جانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد