هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

خونه دار و بچه دار و بقیه زنبیلو بردار و بیا:))

من نخود تو دهنم خیس نمیشه. ولی چند روزیه به دلیل خستگی و پارگی  که باعث می شد نتونم خوب موضوعو براتون بشکافم ، حرفی نزده بودم:)

جونم براتون بگه که یکی از دوستام چند روز پیش باهام تماس گرفت و گفت تو مهمونیی بودن و تو اون مهمونی یکی از آشناهای خیلی خفنشون گفته دنبال پیدا کردن آدم مناسب برای رابطه است. 

دوستمم دیده طرف خیلی هلو برو تو گلوعه سریع کارو درآورده و منو به این آقای همه چی تموم معرفی کرده.‌می گفت عکس پروفایل پیج اینستاگرامتو بهش نشون دادم و بقیه ی ویژگیاتم راش شرح دادم:) نمیدونم البته چی راجع به من گفته! امیدوارم مهر و محبت دوستی خیلی توش دخیل نبوده باشه و قربون پای بلوری نداشته ام نرفته باشه:)) 

خلاصه اینارو با هیجان فرا زمینیی پای تلفن برام می گفت و منم که کلا مغزم تو خلسه بود از خستگی  روزانه:) گفت عیبی نداره شماره تو بهش بدم؟ منم تحت تاثیر تعریفایی که از جناب هلو کرده بود، گفتم شماره چه قابل داره اصلا . این چیزایی که گفتی  تن فدا و سر فدا و دل فدا میخواد:) 

سرتونو درد نیارم.‌من با جناب هلو تلفنی ، صحبت کوتاهی داشتم و قرار شده امروز ببینیم همدیگه رو. حالا یجوری هول شدم و دست و پام رفته تو هم که حد و حساب نداره:) نگرانم مبادا نپسندتم:)))) 

ببین اگه اسکوروچی نکرده بودم اون کت مخمل زرشکیه یا حتی آبی کاربنیه رو خریده بودم الان می تونستم چه تیپ مکش مرگ مایی بزنم باهاشون. ولی خب نخریدم. من از کجا میدونستم یه همچین قرار مهم و جان و مال و ناموس فدایی میاد میشینه سر راهم آخه:))

هر چیم به جناب هلو گفتم خودم میام گفت نهههههه. من میام دنبالت و میخوام تایم بیشتری باهات داشته باشم و ازین حرفا. 

به نظر میاد دوستم تو تعریف از من زیاده روی کرده زینرو اونم خیلی حساب هلو بودن روم باز کرده :)

کلا خدا به خیر بگذرونه و کوچه مونم وقتی میاد خیلی شلوغ پلوغ نباشه:/ یعنی فکر همه چیو دارم می کنم.  یکی از ساکنین ساختمون رو به روییمون یه نیسان آبی داره. اسم همسایه مون آقارضاست. همونی که سر پارک ماشین یه بارم هارهار بهم خندید. حتی با خودم فکر کردم خدا کنه آقا رضا طبق معمول همیشه اش، نیسانشو نچسبونده باشه به دیوار خونه ی ما://

خواستم بگم اینقدر درگیر حواشی کارم:) یه کمی هم از اصل کار بگم. تا اینجا میدونم که یه سال از من کوچیکتره. مهندسه و انگلیس درس خونده. یه بار ازدواج کرده و جداشده و خداروشکر بچه نداره. بسیار خوش قیافه و خوش تیپه. ( اینو از رو عکسش میگم) . 

دیگه همینارو فقط میدونم.‌پای تلفنم خیلی قشنگ حرف میزد. صدای خوبیم داشت . فعلا همینا. من برم آماده بشم. میخوام یه بافت نازک آبی کمرنگ بپوشم با یه کاپشن پاییزه سورمه ای. با یه شلوار کتون آبی تیره. بوت و کفش مشکی. 


نظرات 15 + ارسال نظر
لیمو سه‌شنبه 30 آبان 1402 ساعت 10:48 https://lemonn.blogsky.com

ووواااااو منم هول شدم که شما میخوای بری سر قرار

قره بالا پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 16:12 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

تو خودت هلو چیه، از این میوه استوایی گرونایی

ممنونم گوزل بالا جانم با همین تعریفا روپام

مینا پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 16:07

خیلی هم عالیه ،،،تیپت هم ک عالیع امیدوارم طرف خطای فاحش شخصیتی نکنه و خوب باشه ،،،بیا برامون بدون سانسور تعریف کن چی شد!!! فقط اگه بینتون اتفاقی افتاد بی سانسور افتاد،،،

آخه میناجان جلسه اول تو رستوران چه چیز بی سانسوری ممکنه باشه آخه

فرشته پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 15:27

اوا زود بیا بگو بهمون

دارم میام

پت پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 14:58

ایول‌! چه هیجان انگیز

آره واقعا هیجان انگیزه

محیا پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 14:21

میگی همه رو آبی نکن. اگه داری از ترکیب سورمه ای نارنجی هلویی یا مغز پسته ای یا سفید استفاده کن. جذاب تر میشه الان من بودم میگفتم چی بپوشم هیچی ندارم برای بیرون.... منم قرار دلم خواست خخخ البته طرف ساکن خارج باشه اصلا هوای مهاجرت به سرم نزده فقط برای خود طرف میگم

محیاجانم گفتم برای اولین بار خیلی ریسک رنگی نکنم. البته یه شال خردلی هم انداختم دور گردنم.

باغبان پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 14:08

شبیه کدوم بازیگره؟!

کالین فورث فعلی بیست سال جوونتر

محیا پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 13:28

نه درونگرایی منم هستم یعنی خدانکنه با یکی برنامه بذارم دلم میخواد کنسل بشه
یعنی ازدواج کنی میری انگلیس؟

ازدواج کجا بود بابا:) اینم ایرانه تو انگلیس درس خونده مرفه بی درد

زهره پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 11:45 https://shahrivar03.blogsky.com/

وای هنوز دقیقاً می‌خواستم بگم تو چرا هنوز اینجایی!؟! پس عمدا رفرش می‌کنی!

ببین واقعا خودت باش رو شعاری نگفتم... دوستت چون هر دوتون رو میشناسه قطعاً مشکلی از اون لایه‌های اولیه ندارید و با هم جورید، ولی می‌مونه اون لایه‌های عمیق‌تر که به قول میا تو لالالند اگر هم اون بگه من نپسندیدم تو جواب بده
You say there's nothing here
Well, let's make something clear
I think I'll be the one to make that call


خداییش این چیزهایی که توصیف کردید دو تا شخصیت بالغ و پخته هستید. تایپ هم باشد جور میشه ان شا اله

من می خواستم خودم باشم اما لامصب هول شده بودم خیلی

زهره پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 11:34 https://shahrivar03.blogsky.com/

تونالیته آبی با کفش و بوت مشکی عالی میشه

البته که ایشون به لحاظ ظاهری کامل پذیرفتت و بیخود نگرانی... از درون هم امروز قراره باخبر بشید که اگر نخواد بپسنده یعنی جور هم نبودید و تو هم نمی پسندیش دیگه

پس خودت باش که همیشه خودت بهترینی
حالا درسته ماها هلو نیستیم ولی لولو هم نیستیم! شما دل ما رو ندیده بردید بانو

زهره جانم از شدت استرس مدام وبلاگمو رفرش می کنم.
ممنونم ازت

محیا پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 11:20

ما حق داریم چون مجبوریم

نه من که فاصله گرفتنام بیشتر از سر بی معرفتیه. یعنی خیلی وقتا حال و حوصله ی معاشرت ندارم و می پیچونم. اما این یکی دونفر همیشه هستن و همیشه هم از بودنشون تشکر می کنم

باغبان پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 11:09

آخی عزیزم
الان من بیشتر ذوق کردم که.
امیدوارم که خیر و خوشی باشه توش.
تصور کردم استایلتونو با این توضیحات چقدم که خوشگل شدین.
یور دی بِست!!

وای باغبان جانم زنگ زدم به دوستم میگم من چی بپوشم قشنگ رفت تو نقش مریم امیر جلالی و همونقدر عصبانی شد
حالا برم ببینم چی میشه‌. جوگیری از ویژگیهای بارز نامبرده بود

محیا پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 11:01

ی جوری گفتی قند تو دل ما هم آب شد از شادی ... که یکی مون داره از تنهایی درمیاد. خوبه دوست هایی خوبی داریا همین که به فکر ان واقعا آدم دل گرم میشه من یادمه دوستام تا ازدواج کردن فقط فاصله گرفتن... چه برسه الان

محیاجانم
من یکی دوتا دوست خیلی خوب دارم.‌ همیشه هستن انگار. اونی که فاصله میگیره خیلی وقتا منم

ماهش پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 10:59 https://badeyedel.blogsky.com/

به به
به مبارکی

ممنونم ماهش جانم

مبینا پنج‌شنبه 25 آبان 1402 ساعت 10:55

چقد خوب چقد هیجان انگیز . این اشناییها خیلی حس جالبی داره . یک دلشوره و استرس شیرین .امیدوارم همه چیز خوب پیش بره و دوتا هلو کنار هم ...‌
بی صبرانه منتظر اخبار هنوز زندگی نیوز هستیم

حالا مبینا جان برم ببینم چی میشه. نمیدونم فقط چرا اینقدر هولم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد