هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

مورچه‌ی زحمتکشِ فسرده‌حالی که منم:)

چرا یه همچین عنوانی انتخاب کردم؟ الان میگم. من امروز کلاس نداشتم و استادمون تو تعطیلات طولانی فروردین گیر کرده هنوز. کارم که روزای چهارشنبه ندارم به دلیل کلاس:) خوشم میاد چه کلاس باشه چه نباشه در هر حال روتین بیکاری تو چهارشنبه به راهه. عاشق این دیسیپلین زیبامم:))

در هرحال  این که امروز یللی تللی و عاطلی و باطلیو تعریفی دوباره کردم. یه کمیم فسرده ‌حالم در مجموع و ردیف نیستم. دلیلشم میدونم اما نمیخوام بگم:) 

تو اثنای عاطلی و باطلی دیدم خانم گوگوش پست گذاشتن تو اینستاگرام مبنی بر تکذیب شایعات در مورد ازدواجشون با رها اعتمادی. ور گسیب زرد دوستم مثل مگسی که دستاشو به هم می‌ماله و شادان و خندان میشینه رو شیرینی، گفت آخجون کاش برم یه پیگیری اساسی بکنم ببینم چی به چیه. 

حالا خود خانم گوگوش یه تیکه از مصاحبه‌شون با خانوم سرشارو گذاشته بودن که توش اشاره به متریال ازدواج نبودنشون داره. با خودم فکر کردم چطور منِ هنوزِ یلونیوز، این مصاحبه رو قشنگ و دقیق گوش نکردم؟ یعنی واقعا هیچ رقمه نمی‌تونستم خودمو ببخشم. 

زینرو سریع رفتم تو چنل یوتیوب خانم سرشار و سروقت این مصاحبه که دوسال پیش انجام شده. چنان با دقت و واو به واو مصاحبه رو پیگیری کردم که شما الان میتونین ازم امتحان بگیرین:) وسطاشم یکی دوقطره اشک فشاندم حتی. 

خدایی خیلی عجیبه که آدمی با هنرمندی و با استعدادی خانم گوگوش این همه فی‌الذات وابسته باشن و انگار بی حضور یه تکیه‌گاه کارو پیش بردن براشون سخت باشه. 

خلاصه که فهمیدم تو هیفده سالگی با محمودقربانی ازدواج کرده و بلافاصله هم کامبیز به دنیا اومده. تازه قبلشم کودک کار بوده به نوعی. یعنی با بازی کردن و خوندن تو فیلم‌فارسیا از سه چهارسالگی بچه استثمار میشده.

 باباشم بازیگر بوده و تا تونسته زن گرفته و بچه تولید کرده. مادر خانم گوگوش که یه پسرم به دنیا آورده. بعد یه خانوم دیگه به اسم زهرا که اینم دوسه تا بچه داشته و بعدم مونس یا همون نامادری نامهربان و خشن و معروف خانم گوگوش . تازه مونس جانم چندتا بچه داشته. 

خودشون گفتن محمود قربانی خانوم باز بود ومسیولیت ناپذیر در مقابل زن و بچه. شوهر دوم بهروز وثوقی بوده و کلیم توضیح دادن که بعد از جدایی وثوقی از پوری بنایی، خانم گوگوش باهاش رابطه گرفته:) 

بعد یه آقایی به اسم مصداقی اگه اشتباه نکنم که پامنقلی و اینا هم بوده و گوگوشم معتاد شده. 

بعدم مسعود کیمیایی. در مورد اینم باز کلی توضیح دادن که گیتی زن مسعود کیمیایی خودش مسعود و گوگوشو کنار هم خواسته چون سرطان داشته و مدتها اصلا ایران نبوده. گفتن بعد از فوت گیتی مسعود کیمیایی پولادو برداشت اومد خونه‌ی من:)

چهار بار ازدواج کرده و الان که شایعه‌ی ازدواجش با رها اعتمادی پیچیده، به متریال ازدواج نبودنش اشاره می‌کنه. ولی من این متریال ازدواج نبودنو قشنگ می‌فهمم از چه جنسیه. 

در هر حال جونم براتون بگه که یه کمی هم رفتم حرفای پولاد کیمیاییو پست سر خانوم گوگوش گوش کردم که آره آدم خیّری نیست و ال کرد و بل کرد:)

این کارای خزو خیلو که به پایان رسوندم ، تصمیم گرفتم برم خرید خواروبار و این چیزا. یه بار نون خریدم و تجدید نسخه‌ی داروهامو انجام دادم و برگشتم خونه. بعد دوباره رفتم میوه خریدم و غنچه ی گل سرخ واسه تو چایی. اومدم خونه اینارو جادادم دوباره رفتم بیرون واسه قدم زدن:))

بعد یه خرید ریز دیگه‌ایم انجام دادم و این دفعه  دیگه واسه بار آخر برگشتم خونه. الانم برم دوش بگیرم و بیام ببینم مابقی چهارشنبه رو چه جوری خاکستر کنم:)) 


ساعت رند پست هم تقدیم میشه به باغبان جان جانان:*


نظرات 10 + ارسال نظر
لیمو شنبه 18 فروردین 1403 ساعت 14:04 https://lemonn.blogsky.com

یادش بخیر. اونموقع ها می رفتم مصاحبه خودش و حرفهای مهرداد آسمانی و پولاد کیمیایی رو می دیدم بعد برای مامانم تعریف میکردم که وقتش هدر نره.

واااای خیلی کار باحالیه

سوری پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 14:05

منم ازدواجی نیستم. علتش برای گذشته و آدم ها و هم از این فضای مجردی بسی لذت میبرم وقتی محدودیت خواهرهای متاهل رو میبینم. به خواهر زاده محبت میکنم شاید بزرگ شدن یادی از خاله کردن نکردن هم دیگه پرستار و پول ... هرچند اون هایی که بچه دارن هم عاقبت همینه پرستار و پولشون.

امیدوارم سالم و آروم باشی سوری جانم

سوری پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 14:01

اره حاشیه مهم نیست خودش اذیت شده واقعا منم میدوستمش

رضوان پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 04:50 http://nachagh.blogsky.comy

یه تنه سختی های زندگی را تاب آورده ای،ولله دل شیر داری.منت حاتم طایی هم نمی کشی(کنایه از همخونه).

من همیشه دوست داشتم مهاجرت کنم و کلا دیگه هیچ‌کسی دور و برم نباشه. البته که این خواسته‌ی سالمی نیست و آدمی به معاشرت و همنوایی نیاز داره.

زهره پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 01:14 https://shahrivar03.blogsky.com/

الآن من چی کار کنم که ذهنم قفلی زده روی اون دلیل افسردگی که نمی‌خوای بگی؟ فضول هم خودتی

زرنگی زهره جون؟ نمیگم که مخصوصا به تو که مورو از ماست می‌کشی

سوری پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 00:06

به قول گیلکا خواخور جان گوگوش ول کن. سلینا گومز دوست پسرش بهش خیانت کرد فرصت دادن با آدم نامناسب همش همینه حالا گوگوش هم با توجه به کودکی بدی داشته همش به آدم نا مناسب پا داده برای خودش حاشیه درست کرده

البته خانم گوگوش اونقدر هنرمنده و دنیای موسیقی، بزرگه که این حاشیه‌ها هیچی نیستن.
اما خب اذیت زیادی شده

سمیرا چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 23:34

هنوزِ یلو نیوز خیلی خوب بود

میخوام بزنم تو کار یلو اورنج نیوز

قره بالا چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 23:28

خدایی من آخر سر نفهمیدم کدومشون راست میگه
البته خیلی هم مهم نیستا ولی خب منم یه ساری قره بالای درون دارم

هردو از موضع خودشون و معنایی که ماجرا براشون داشته حرف میزنن و به نظرم هردوطرف راست میگن

باغبان چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 23:26

متریال ازدواج نبودن یعنی چجوری؟ من خیلی متوجه نشدم.
میدونم انقد توضیح دادین ، خنگولی منو ببخشید ولی در این مورد به تعریف مشخص نیاز دارم.
آخرشو دیدم قند تو دلم آب شد که، تازه این کامنتم 23:23 دارم مینویسم ولی تا ارسال کنم گذشته!

تازه پست قبلیم به عشقت میخواستم رند بشه عدد ساعت که لحظه‌ای غفلت یک عمر پشیمانی به بار آورد
ببین متریال ازدواج نبودن فاکتورای زیادی توش داره. آدمایی که به هر دلیلی بی‌اعتمادن، خودخواهن و کنترلگر متریال ازدواج نیستن. حالا خیلی وقتا این خودخواهی و کنترلگری زیر لوای مهربونی زیاد و اینا هم هودشو پنهون می‌کنه. من با مهربونی و قربانی نمایی، طرفمو میندازم تو عذاب وجدان و اینجوری رفتاراشو کنترل می‌کنم که تهش میشه خودخواهی.
یا اصلا بدون لوا و پوشش، انتظارات و توقعات زیادی دارم و این که طرف مقابلم باید منو بفهمه در همه حال، نیازای منو برآورده کنه در همه حال و هوای منو داشته باشه و طرفدارم باشه حتی اگه حق با من نبود:))
میتونم تا صبح برات بگم از ویژگیایی که متریال نامناسب ازدواج میسازن

مرمر چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 23:04

سلام هنوز جان عزیز
چقدر عنوانت خوب بود،قشنگ حس کردم منو توصیف کردی،و میخوام بگم بعنوان یک مورچه فسرده حال معتادم به نوشته های روزانه ات،امیدوارم باز هم هر روز برامون بنویسی،میخوام بدونی که خیلی خیلی نوشته هات الهام بخشه،امیدوارم همیشه خوش و سلامت و پیروز باشی

سلام به روی ماهت
امدم بگم مگس زحمتکش تو عنوان ولی گفتم زحمتکشی به مورچه بیشتر میاد:)))
ممنونم ازت مرمرجان تو هم سلامت و آروم باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد