هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

شبهای بیم و اندوه

چه عنوان شاعرانه‌ای شد:) روزم البته هیچیش به شعر و شاعری نمیخورد.‌فی‌الواقع یه روز سخت کاری بود. ازون روزا که یهو حسای بدیم میاد سراغت. سرت انگار توش خالی خالیه و قبل و بعد جمله‌ها در لحظه فراموش میشن. 

میدونم این حسا از کجا آب میخورن. از پنج شنبه‌ و جمعه‌ی سختی که گذشت.‌پنج شنبه تمام انرژیمو گرفت و جمعه هم انگار خوشه‌چین ته مونده‌ی مزرعه انرژیم بودم. کوکوسبزی و آش‌رشته به بغل خودمو انداختم خونه ی مادرم. 

امروزم که از صبح کار استارت خورد و من پر از حالای عجیب بودم. کیفیت کار؟ به گمونم تو پایین ترین حالت خودش. ورزش؟  نه امروزم نه. به جاش وسط کار خوابیدم برای تمدید انرژی. انرژی تمدید که نشد هیچ، گیج تر بلند شدم و رفتم سراغ ادامه‌ی کاروبار. 

شبی اضطراب امونمو بریده بود. پناه بردم به قرص. کلیدر هنوز به نصفه‌هاشم نرسیده. فقط به دولت‌آبادی حسودیم نشده بود که خداروشکر شد:) لامصب عجب قلمی داره. اصلا با روانت بازی می‌کنه. هرچند من بین چرت و بیداری آخر شب گوش می‌کنم اما بازم محظوظ میشم. 

میخوام از فردا، ورزش صبحگاهی داشته باسم. بدینسان که قبل از شروع کار، ورزش کنم و دوش و صبحونه. بعد اون تایم وسط کارو بذارم واسه چرت بعد از ناهار. خدایی شیک ترین برنامه‌ی روزانه میشه اینجوری:) 

بعدم دوباره برنامه‌ی غذامو مرتب و منظم کنم. بعد از داستان معده درد و حواشی قبل و بعدش، خیلی رها کردم همه چیو. فقط گوشت از هیچ قسمی ندارم. خیلی وقته گوشت قرمز تموم شده و تنبلی کردم برای خریدنش.  

این از ورزش و غذا که قصدم ردیف کردنشونه. یه سری کار پرشکیی هم دارم. دکتر غدد،دندونپزشکی و بوتاکس. اینارم باید وقت بگیرم و هی پشت گوش نندازم. 

دیگه چی؟ همین. برم یه ذره کلیدر گوش کنم و آروم آروم بخوابم. 


نظرات 2 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 26 فروردین 1403 ساعت 15:13

سلام
خوبی؟
من واقعا از خوندن نوشته هات، لذت می برم. خیلی دقیق حس و حتی مکانیزم فکر کردن و می گی. بارها نوشتم و بابتش ازت ممنونم.
بابت پست قبل باهات موافقم. اگر چه خوندن روزمرگی ها با قلم تو واقعا جالبه، اما روزمره نویسی باعث میشه آدم از جزییاتی می گه که شاید نخواد بگه یا باعث گرفتن فیدبک های میشه که دونستنش بهر دلیل برای آدم جالب نیست. به نظرم وبلاگ نویسی جرات می خواد و آدم را در معرض نظر بقیه می گذاره. آدم که از سنگ و چوب نیست ، روش اثر می گذاره‌
بهرحال وبلاگ خودته. هر جور بنویسی ما می خونیم.

سلام ساراجان ممنونم ازت
ممنون که حوصله می‌کنی و اینجارو میخونی و اینقدرم لطف داری

سمیرا یکشنبه 26 فروردین 1403 ساعت 02:54

من عاشق روزمرگیهاتم مخصوصا دیگ آش و کوکوسبزی به بغل بودنت رو دوست دارم

شرمنده نفرمایین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد