امروز از نتیجه ی هیچی راضی نیستم. قشنگ حال انسانیو دارم که گندزده و جرات نگاه کردن بهشم نداره. دلم نمیخواد در مورد خرابکاریم بیشتر ازین حرفی بزنم. اما واقعا حالم گرفته است.
به قدری کلافه شدم که قشنگ معده م ریخته به هم. نمیدونم شاید انتظارم از خودم بیشتر بود یا چی. در هرحال گذشت و حال بدش برام موند. اینم بگم که خرابکاریم توحیطه ی کارو بار بود.
برم ببینم میتونم بخوابم:(
امیدوارم خوب خوابیده باشی!
پیش میاد از این اتفاق ها.
کیه که گند نزده باشه
خوب نخوابیدم ولی امروز در مجموع روز بهتری بود.
ممنونم ازت
امیدوارم فردا روز بهتری باشه
واقعنم بهتر بود. ممنونم
عزیزم... فکر میکنم خیلی بیشتر از حدی که نوشتی ناراحت شدی چون تو نوشته های غمگینی که بعضی وقتها داشتی هم غالباً ایموجی بعد از عنوان خوشحالی بود.
امیدوارم فردا که بیدار شدی به نظرت اونقدرها هم گندکاری نباشه و احساس امروزت ناشی از خستگی باشه فقط
عزیزم... فکر میکنم خیلی بیشتر از حدی که نوشتی ناراحت شدی چون تو نوشته های غمگینی که بعضی وقتها داشتی هم غالباً ایموجی بعد از عنوان خوشحالی بود.
امیدوارم فردا که بیدار شدی به نظرت اونقدرها هم گندکاری نباشه و احساس امروزت ناشی از خستگی باشه فقط
آره زهره رسما حالگیری بود و تا صبحم فقط کابوس دیدم:/
واقعا الان فکر میکنم اوکیه حالا:)) اما دیشب ودیروز حاال بدی داشتم واقعا