هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

روز سی‌ام از چله‌نویسی: النگوهات نشکنه یه‌وقت:)

عنوان پست، مجدد خطاب به نگارنده‌ است  بس که امروز سوسول، ملنگ‌بازی درآورده:) بدینسان که هی گفته وااای حال ندارم اینکارو بکنم و چقدر همه‌چی سخته و کاش یکی بود همه‌ی کارامو می‌سپردم بهش و هزینه‌هامم متقبل می‌شد:)

بعد عباس سیبیل درونم گفته النگوهات نشکنه یه وقت زیرفشار، پاشو گت توگدر کن بابا:) در مجموع خشنه یه مقدار. 

خلاصه هیچی دیگه نتیجه‌ی نهیب زدن عباس سیبیل درون این شد که طبق ساعت مقرر، کار معین انجام شد البته به قیمت چاکلزی و از هم گسستن تار و پود اقصی نقاط بدن:)

امروز جوری بود که غذای درست درمونیم جلوی خودم نذاشتم آخه. یه مقدار خورشت قرمه‌سبزی تو یخچال بود، برنجم نداشت حتی. خیلی تیره‌روزانه اونو با نون خوردم. از کدوشیره انگوریای دیروزم دوتا تیکه بود که اونم خوردم. اما همش یه حال غریبِ گشنه‌ای بودم. 

در راستای بی‌حالی ورزشم نکردم امروز. به جبرانش رفتم کلی هله هوله خریدم. دیگه نمیتونم بگم تنکس گاد تو خونه شیرینی و چیپس و بستنی نداریم. داریم خیلیم پروپیمون داریم. یه بستنی قیفی و یه شیرکاکایو و مقداری چیپسم خوردم رو قرمه‌سبزیا که بشوره ببره. 

اما همچنان اون حال غریبِ گشنگی همرامه. ازونطرفم به فردا که فکر می‌کنم حتی ریش و پشم عباس سیبیل درونمم میریزه. بس که استعماری، استثماری، استبدادی چیدم کلندرو. نمیدونم واقعا به چشم یه مستعمره به خودم نگاه می‌کنم. بعد انگلیس میشم میرم تو موهای هندیم. شایدم فرانسه‌ میشم می‌پیچم به پروپای الجزیره‌ایم:)) 

نمیدونم در هرحال این همه بیگاری کشیدن از خودطبیعی نیست واقعا. این که از این. آهان احساس می‌کنم تنکس گاد کماکان وزنم سرجاشه و تکون نخورده. هرچی خودم سست عنصرم چربی مربیام همچین سفت و محکمن.‌

این روزام که هر پیجیو باز می‌کنی میخواد سی روزه لاغرت کنه. جدی این عید چیه که عالم همه مچل اوست:) از نوروز کلا خوشم نمیاد. هرچقدرم تلاش می‌کنم بگم اوووف سال نو و عید و اینا شده و بر طبل شادانه بکوبم، فایده‌ای نداره .

خلاصه هیچی دیگه عیدم اومد و من لاغر نشدم. ورزش می‌کنم همچین کج‌دار و مریز. غذا هم غیر از ناپرهیزیای گاه به گاه، سعیم رو سالم خوریه. به گمونم تا همین حد بسه. 

امشبم سعی کنم زودتر بخوابم تا ماراتن فردارو به سرانجام برسونم. 


نظرات 4 + ارسال نظر
لیمو چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت 13:49

باز برعکس من خنگولانه چسبیدم به هرچی جشن و آیینه. همین نوروز رو میبینی؟ من هرسال بساط پهن میکنم برای هرکسی یه تخم مرغ بنا به سلیقه ش رنگ میکنم یا نقاشی میکشم. :))

خیلیم خوبه و اصلنم خنگولانه نیست. اینا بندایین که مارو به زندگی وصل می کنند . قال: بیوتی

مرمر چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت 00:06

انفاقا عباس سبیل بوس دوست نداره ولی عااااشق ماچه،به خصوص ماچ تفی و آبدار

همه چشم دوختن به این ناموس درون ما:) برین عباس سیبیلای خودتونو ماچمالی کنین

قره بالا سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 21:06

به خدا اینا رو در قالب کتاب ننویسی
خودم همه رو ورمیدارم به اسم خودم پادکست میسازم، میدم بیرون، یه قلپ نوشابه هم روش

نووووش جونت

باغبان دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت 23:43

از الان خدا قوت!
عباس سیبیلم از طرف من ماچ کنین لطفا
ماچ ماچ

عباس سیبیل از ماچ خوشش نمیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد