هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

بگم روز بیست‌وچهارم از چله نویسی بهتره:)

تجربه‌ی این یکی دو روز هیچ کاری نکردن، داره کم کم عجیب، غریب میشه. امشب احساس می‌کردم قلبم، ذهنم ، جانم یا هرچیزی که می‌شه روش اسم گذاشت، کاملا بدون محافظ شده. هر چیزی میخونم یا می‌شنوم انگار مستقیم میخوره به هسته‌ی مرکزی. 

نمیتونم توصیف کنم چه حالیم. یک جوری انگار بی گارد و سپرم. بعد دسترسیم به خاطره‌های دور، زیادتر از حد معمول شده. همگی نزدیکِ نزدیکن. حالا باز درباره‌ش بیشتر می‌نویسم. 


*****

خب خیلی گذشته و داره روز تموم میشه به میمنت و مبارکی. امروزم مرخصی بودم. اینو برای اون معتاد به کارایی میگم که فکر می‌کنن مرخصی بیشتر از یکی دو روزش خوب نیست:)

من که مرخصی مادام‌العمرم دوست دارم حتی. بگذریم. میخوام شبیه یه وبلاگ نویس اصیل عمل کنم. بدینسان که بگم الان تو ایستگاه مترو نشستم و دارم برمیگردم خونه. 

روبه‌رومم نوشته که غزال اگه تو کمند بیفته  خب افتاده، داستان وقتی شروع میشه که مرد بیفته تو کمند غزال. البته من فحوای کلامو نوشتم وگرنه که اون یه تیکه از یه شعر با وزن و قافیه‌است. داشتم فکر می‌کردم چقدرم به این شب و روز عزیز ولنتاین میخوره مبحثش:)

حالا چرا تو ایستگاه مترو هستمم بحثی است علیحده. رفته بودم توی یه جای کاملا علمی و پیگیر یه داستان خیلی پیچیده شده بودم . یعنی هنوز پیگیرما. یه جلسه طوری بود که خب ازشم یاد گرفتم زیاد. سلام زهره. اینجارو مدل تو پیچوندم و خودمم نفهمیدم دقیقا چی نوشتم:)



نظرات 9 + ارسال نظر
قره بالا پنج‌شنبه 26 بهمن 1402 ساعت 10:14

مرد اولی رو قاعدتاً نباید مینوشتم

عب نداره قرینه‌ی معنویو مادیش کردی

قره بالا چهارشنبه 25 بهمن 1402 ساعت 20:01

اونی که تو مترو نوشته اینه :
غزال اگر به کمند مرد اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال

آففرین خودشه

زهره سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 20:23 https://shahrivar03.blogsky.com/

سلام از ماست :)
می بینم که برعکس شده
البته شما راحت باش! یه وقت بالادستی هات تو اف بی آی می فهمند از کارت با ما حرف زدی برات بد میشه

خودم خندم گرفته بود موقع نوشتنش:)) گفتم سال بعد بخونم اصلا نمی‌فهمم کجا بودم

باغبان سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 19:23

وبلاگ نویسای اصیل یه جوری مینویسن آدم ندونه چی‌به چیه و جریان‌چیه؟!!
الان کمند و غزال منو یاد اسم سریال صید در پی صیاد انداخت،
شعرش چی‌ بود هر دفعه میخواد یادم بیاد افتخاری میاد میگه چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم نه این نبود هوایی داشت یه دونه آهان مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر صید کند شهبازم
چه ربطی به غزال داشت؟!
بسان یک کامنت گذار اصیل، کامنت گذاشتم
باورتون میشه من تا نوزده سالگی اسم ولنتاین به گوشم نخورده بود و نمیدونستم همچین روزی اصلا وجود داره؟!!
ایموجی یک عدد باغبان سوت زنان در افق محو شونده

آره دیگه کلا تو وبلاگ مده مخفی کاری:) کجا تو دیدی بگن سین اومد شینو بوسید؟ حالا خواستم مثال ولنتاینی بزنم ولی کلا تو وبلاگ اینجوری مینویسن:)))
تو مترو تربیت مدرس بود این شعره:) فکر کنم فقط من خوندمش و بعدم که کلا داغانش کردم تو نوشته‌م:))
من کلا تا حالا کادوی ولنتاین نگرفتم. یعنی آدمایی که تو زندگیم بودنم بهم کادو ندادن منم به کسی ندادم. یادمم نمیاد از کی فهمیدم همچین روزی وجود داره

محبوبه سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 15:09

چیه این روزها که همه مون گرفتارشیم.. یه خاطره های هست که مطمعنی کم رنگ شدن، اما نشدن.. و یه روزهایی هجوم میارن..
حق داری..
من گاهی ساییدن خونه حالمو خوب میکنه، گاهی ورزش، گاهی خوردن غذا، گاهی دیدن دوستام.. گاهی هم هیچ کدوم.. اونقدر روحمو میخراشه، چیزی نمی‌مونه جز استخون هام..
میگذره اینم.. مثل همه بارهایی که گذشت

بله خوبیش به همینه که میگذره

باغبان سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 09:11

چه خوبه آدم بتونه مثل شما انقدر شفاف خودشو بشناسه و تحلیل کنه رفتار و احساساتشو.
امروز صبح داشتم فک میکردم من هیچوقت نه خودمو شناختم نه واکنش درست به اتفاقات رو بلد بودم.
من حتی بلد نیستم وقتی انگشتم ضربه میخوره و شدید درد میگیره یکم آخ و اوخ کنم.
در مورد بی سپر بودن و نزدیک بودن خاطرات و بیکار بودن آخرین فردی که می‌تونه حرفی برا گفتن داشته باشه ولی بهتره همونم نزنه باغبان سلطان کارای احمقانه ی اینجور مواقعه!

تو یکی از شفاف ترین آدمایی هستی که من تو زندگیم دیدم.
اما این که هممون یجورایی یاد گرفتیم قوی بودن یعنی دم نزدن و سرت به کار گرم بودن، مشکل فرهنگی تربیتیه.
جدی میگم. اینقدر با هیجان منفیامون بد برخورد شده که خودمونم فکر می‌کنیم یه سری شیاطین بهمون حمله کردن و بهتربن راهم ایگنور کردنشونه.
در حالیکه هر هیجان منفیی یعنی این که یه چیزی کمه . به یه چیزیت اهمیت ندادی. یه نیازیو اصلا ندیدی. یا زیاد دیدی اصلا:))
تو سلطان قلب منی

باغبان سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 09:00

روایت داریم مغز بیکار کارخانه ی شیطان است!
بعله!
این روست کردن حساب میشه یا نه؟!
مشخصه میخوام به زور توی جمله ازش استفاده کنم؟!

بیا یه حسود پلاستیکیه دیگه
بله بله خود روست کردن بودن باغبان جانم. اصل جنس

زهره سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 08:24 https://shahrivar03.blogsky.com/

دیدی گوشی شب به شب پیام میده ram رو خالی کنی؟
یهویی اونجا که داره تند تند خالی مشیه اسم فایلها رو زیرنویس میکنه و مثلاً از فلان سایت رد شدی یا فلان عکس رو گرفتی و پاک کردی ولی یه ردی ازش تو گوشیت مونده؟!؟
ولی وقتهایی که داری یک کار دیگه میکنی و فقط گوشی رو میذاری پاک بشه دیگه مجبور نیستی دونه دونه کارهای کرده و نکرده ات رو مرور کنی...
هیچ چی دیگه همین! برو کار می کن مگو چیست کار!

یه مشت حسود پلاستیکی دور خودم جمع کردم به اسم دوست؛)))
بابا شماها کار کنین من دوست دارم کار نکنم فکر و خیالم بکنم اصلا
گرفتاری شدیما با استعاره و تمثیل و رسم شکل میخوان از من کار بکشن

قره بالا سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 05:52

آدم‌ وقتی کار می‌کنه حواسش از هرچی هست و نیست و پرت میشه
ولی امان از بیکاری

درست میگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد