یعنی واقعا این دو روز اندازه تموم عمرم تو آرایشگاه بودم. حالا تموم عمرم که لوس بازی و اغراقه. چون در یه برههی خاصی از زندگیم آرایشگاهبروی تیزی بودم. اما خب این مربوط به حداقل یه دهه پیشه.فیالواقع بیشتر از یه دهه است که من کلا به مقولهی زیباسازی سروصورت وقعی نمینهم.
یه بارم رفتم ناخون و داستان واسه خودم رو به راه کردم. دوسه باریم خیلی قرتی قشمشم رفتم واسه ترمیم و این قبیل حواشی . ولی یهو احساس کردم خیلی دست و پاگیره مقولهی ناخن و این داستانا. رفتم عذرشو خواستم.
حالا خودمو تو برههی حساس کنونی انداختم تو دامن این قبیل مسائل. ناخن بلند و روی سیاه در خدمتم حالا واه واهش با شما دیگه. چرا روی سیاه؟ زینرو که دو روزه به دلیل مقولهی لیفت و کاشت مژه:) حموم نرفتم و البته لایت مو نیز مزید بر داستان بود.
صبح خیلی فاخر بیدار شدم و یه حضور فعالی تو کلاس چهارشنبهها به هم رسوندم. بعدم یه هدیه واسه عروسخانوم خریدم. البته که خیلی پیشتر من هدیهمو خریده بودم اما تنی چند از اقربا، گفتن این زیاده و تو آسیبپذیر اقتصادی طفلکی بیش نیستی و ازین صوبتا. منم اون قبلیه رو نگه داشتم واسه خودم یه جدید ارزونتر خریدم برای هدیه.
بعدم با ماشین بیبنزین گاز دادم تا آرایشگاه محلمون. البته قبلش رفتم بنزین زدم و به نظرم لیفت مژه باعث شده خنگ تر از قبل به نظر بیام. زینرو که به آقای پمپ بنزینی گفتم برام بنزین بزنه. اونم شروع کرد به ادا درآوردن که باکت هوا گرفته و مکمل لازمه. فهمیدم میخواد مکملشو بهم بندازه. گفتم حالا شما این بار بنزین بزن مکمل بمونه برای دفعهی بعد. اونم هی این سر شیلنگ پمپ گازو الکی تکون میداد و میگفت ببین بنزین وارد باک نمیشه.
پیاده شدم که یعنی خودم بزنم. آقای پشت سری هم گفت الکی میگه و قبول نکن. دیگه خلاصه یارو با خودش گفت که این سرندی پیتی چی میفهمه بذار سرشو کلاه بذارم ولی موفق نشد. بنزین پرحاشیه ای زدم و رفتم پیش بروبچز بیوتیکار.
اول یه حال مجددی به مژههام داد با این بهونه که چشات آرایش نالازم باشن:) مام گفتیم باشه ولی بعد از کار، تو آینه از دیدن خودم شگفت زده شدم. یعنی به نظرم اومد میتونم دیگه پرواز کنم. یه کم جا خوردم از قدوقامت کار که خب دوستان اومدن کمک و متقاعدم کردن که مژه همینه خواهر من. این دیگه سبکترین و کلاسیک ترینشه.
منم هی خطاب به مدیر مجموعه میگفتم که بابا من عادت ندارم و خیلی بلنده و عین دیوونهها شدم و اینها. بعد یه لحظه روبه رومو نگاه کردم دیدم جلوی ناخن کار مجموعه نشستم و ایشون فقط مژه هستن که دست و پا درآوردن. نگم براتون از عرض و طول مژهاش. حالا من جلوی مادر مژههای جهان، داشتم در مورد معایب مژه صحبت میکردم.
هیچی دیگه تا آخر کار ناخنام، دیگه زبان در کام گرفتم و سعی کردم خیلی تو صورت خانومه نگاه نکنم. نه به خاطر مژههای بلندش، بلکه به خاطر اراجیفی که اول کار گفته بودم:)
خلاصه خیلی سریال ترکی طور از آرایشگاه اومدم بیرون و برگشتم خونه. گشنه و تشنه طبق معمول. یه کم پاستای گوجه درست کردم و خیلیم خوشمزه شد ولی لامصب وقتی پروتئین تو غذا نیست، سریع گشنگی بهت مستولی میشه. مثلا من الان مسواکم زدم ولی از گشنگی دارم جان به جان آفرین تسلیم میکنم.
فردا به خودم مرخصی استعلاجی استحقاقی استحبابی دادم:) واقعا صادقانه حال ادامه دادن ندارم:) حالا شما نیگاه به مژه و مو و ناخونم نکن، حالی برام نمونده و میخونه بیشرابه در مجموع:)
دیگه همینا. فعلا چیز قابل عرضی وجود نداره:)
تموم آرشیو را یک نفس خواندم،چقدر خوووووب می نویسی!
چقدر خوشحالم که خوانندا وبلاگت هستم
شرمندم کردی موناجان
خیلی ممنونم ازت
کمکی لازم دارین؟!
من الان خودم سلطان بی حالای عالمم!کاملا درک میکنم.
امیدوارم مژه هاتون خیلی خیلی خوب شده باشه.
ازون کمکیای نامجویی؟ نه به والله
مژه هام یجوریه به نظرم. خیلی راضی نیستم. حالا بعد از عروسی میرم ریموو