هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

التماس تفکر، اندکی تامل:)

می خواستم خیلی ریتمیک وارد شم. عنوان پستم بذارم من آمده ام وای وای من آمده ام عشق فریااااد کند... اما خب دیدم خیلی یونگول بازیه. منم که به قول مادربزرگم از همون اوان کودکی آغر اکابر بودم:))

بگذریم  ازین حرفا و برسیم به اصل داستان. اصل داستانم چیزی نیست جز بازگشت وسواس تعمیر گوشه گوشه ی خونه:) اول فکر کردم اتاق خوابو دیواراشو بدم نقاشی کنن و یه پرده ضخیم هزار لایه هم جای این قبلیه برام بزنن. بعد پشت بندش فکر کردم کاش کاشیای دستشوییم که خیلی کهنه شدن عوض کنم و ... یعنی دیگه داشتم به عوض کردن ساکن خونه میرسیدم که گفتم یه لحظه صبر کن ببینیم چی به چیه:) بعد صبر جواب داد و نتایج خیلی خوبی گرفتم. یه چیزی بود تو شبکه های اجتماعی خیلی مد شده بود میگفتن التماس تفکر ، اندکی تامل:))

خلاصه من بعد از تفکر و تامل  به این نتیجه رسیدم که در حال حاضر هیچ کدوم ازین کارا تو اولویت نیستن‌. زچه رو؟ زینرو که واقعا اصلا دیوارای اتاق به اون کوچیکی دیده نمیشه جاییش که من بخوام نقاشی کنم. یه طرف که کمد و آینه کامل پوشونده، طرفای دیگه هم پنجره و در حموم و ایناست و کلا دیوار انچنانی مشاهده نمیشه که نقاشی لازم باشه. بعدم چون نورگیر پنجره اتاق خواب خیلی خوبه من پنج شیش تا گلدونو چپوندم تو یه گُله جا. گلدون که میگم تو سایزای بزرگ منظورمه. 

خلاصه هیچی با التماس تفکر و اندکی تامل مشکل دیوارای اتاق حل شد. رسیدیم به پرده. دیدم اینجا فقط همین پرده کرکره ای موجود جوابگوعه و بس. پارچه ای بذارم با این گلدونا داستان خاک و گلی رو پرده  خواهم داشت اون سرش ناپیدا. کرکره ای جمع میشه میره بالا و چیزی بهش نمیخوره ولی فکر کن پارچه ی ضخیم این لالوها چه بر سرش میاد. خب به سلامتی مشکل وسواس رو پرده هم رفت پی کارش. 

تامل و تفکرو بردم سمت دستشویی. چرا میخوام کاشیارو عوض کنم و کلا منظورم چیه؟ اذیت خاصیم؟ کاربری دستشویی دچار اختلاله؟ دیدم نه فقط من دلم میخواد کاشیا نو باشن. خب چند سال استفاده شده معلومه که ظاهرش دیگه به قشنگی سابق نیست. بعد کندن اینا و کاشی جدید و کاسه توالت جدید و روشویی جدید رسما هم شتک میزنه به خونه به دلیل کر و کثیفی انجامش هم شتک میزنه به جیبم و میزان  قلیل حساب بانکیم.  زینرو دیدم صرفا به خاطر نونوار کردن ارزششو نداره و مقرون به صرف انرژی و پول نیست.

بعد خیلی مرضی و راضی و دلی آرام و خرسند پاشدم خونه رو جارو برقی کشیدم و بعدم تی و بعدم گردگیری. دستشوییم به نحو احسن شستم و سابیدم. بازم زمان التماس تفکر و اندکی تامل رسید. 

نشستم که برنامه دراز مدت، میان مدت و کوتاه مدت برای خودم تنظیم کردم. عوض کردن خونه رو گذاشتم هدف بلندمدت. یعنی این خونه دیگه داره زیادی قدیمی میشه. بیست سالگی این خونه پیوند میخوره به پنجاه سالگی من. زینرو قرار با  خودم گذاشتم که چندسال بعد وقتی پنجاه سالم شد در حالیکه میخونم ای که پنجاه رفت و در خوابی، خونه رو عوض کنم. چرا اون موقع؟  چون به احتمال زیاد تونسته باشم یه پس اندازی جور کنم واسه خریدن یه خونه به همین اندازه ولی نونوار. 

الان اگه بخوام اقدام کنم خیلی تو تیره روزی قسط و قرض و بدبختی میفتم. هر چی که بهش فکر می کنم می بینم وقتش نیست. یعنی در حال حاضر فشارمالی زیادو نمیتونم تحمل کنم و بیشتر ازینم امکان کار و درآمد بیشترو ندارم . میشم اونی که به خاطر اتاق خواب نو، همین خواب نصفه و نیمه شم از دست میده. 

این برنامه ی درازمدتم راس پنجاه سالگی موعدشه. حالا این وسط  بهترین کار اینه که دیگه تو این خونه کار خرج تراشانه ای نکنم. سال گذشته هم کلی بهش رسیدم و به گمونم بهترین کار، پس انداز کردن و نیز گسترش دادن کار و درآمدمه. 

برای این چندتا چیز ضروری و لازمه. نشستن و نوشتن یه پروپوزال درست و درمون با یه ساختار قرص و محکم اولین کاره. از کجا شروع بشه و به کجا ختم بشه. اونایی که تو کار کسب و کارن بهش میگن بیزنس پلن. اما حالا پروپوزال و طرح و اتود اولیه ی کار برای من آشناتره تا بیزنس پلن. زینرو بهش میگم طرح اولیه. 

حالا امشب میشینم و فکرای اولیه مو مینویسم  تا ببینم بعد چی میشه. خلاصه ددلاین هم برای خونه عوض کردن و هم برای یکی دو مورد دیگه پنجاه سالگیمه و تمام. 

دیگه بیشتر ازین سرتونو با این چیزا درد نیارم و برم پی کارم. فقط این که فعلا تا حدود زیادی از شر فکرای وسواسی نونوار کردن  فضا و وسایل اومدم بیرون و این خودش دستاورد بزرگیه. بقیه شم یواش یواش ردیف می کنم. 

منتظر نتیجه ی دوتا کار اداریم که هنوز هیچ خبری ازشون نیست. اونام انجام بشن و فی الواقع از انجام شدن یکیشون اطمینان دارم اما خب یه کم به درازا کشید، خیالم خیلی راحت تر میشه. 

آهان اینم بگم که برای اواسط بهمن یه عروسی دعوتم. شاید خیلی خنده دار باشه ولی خب یجورایی با خودم نشستم فکر کردم که اون عروسی هم میتونه تارگت خوبی باشه واسه انجام یه سری کارای سالم. مثل جدی گرفتن رژیم غذایی و این چیزا. خب کلی دوست و رفیق قدیمیو می بینم که از جای جای دنیا احتمالا میان. بعد از مدتها همدیگه رو می بینیم. دلم میخواد خیلی خوش ترکیب ظاهر شم بینشون. 

یجوری میگم انگار بیست ساله مه و قراره بیان خواستگاریم:) از شوخی گذشته به این سه ماه پیش رو میخوام یجور دیگه نگاه کنم از باب برنامه غذایی و ورزشی.  مساله ثقیل و تا حدودی لاینحل چی بپوشم هم البته سرجاشه اما خب فعلا انگار دلم میخواد خیلی بدن ردیفی داشته باشم تا هرچیز دیگه ای. 

دیگه چیزی نیست که بخوام به این پست اضافه کنم تا طولانی تر بشه. البته هست ها:) اما خب من واقعا میخوام یه هنوز بیوتی شریف و فاخری باشم و سعی کنم کارو به شکل موجز ببندم:))

نظرات 4 + ارسال نظر
قره بالا جمعه 28 مهر 1402 ساعت 12:01 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

امیدوارم زودتر یه پول خیلییییییییییییییی قلنبه بیاد دستت و پروژه تعویض خونه رو کلید بزنی

ممنونم گوزل بالاجان
البته که خب شدنی نیست منظورم اومدن پول قلنبه تو دسته. طبق معمول من باید با ناخن بکنم تا برسم به آب
البته که امروزم ازون روزای ناامیدیمه. به حرفام نباید وقعی بنهم

محیا پنج‌شنبه 27 مهر 1402 ساعت 22:05

خداروشکر پس خیلی سخته ولی انشالله بعدش آسونی باشه

محیاجانم آسونتر از الان میشه مسلما. ولی خب زخمی است بر دل

محیا پنج‌شنبه 27 مهر 1402 ساعت 19:15

بهترین کار تعویض خونه هست چون اگه این خونه مشترک تون بوده... منم واقعا روحم دیگه نمیکشه تو این خونه بمونم اما منم فعلا توان تغییر خونه ندارم

نه خونه مشترک نبوده خداروشکر.
واقعا متاسفم محیاجانم که داری همچین روزای سختیو میگذرونی

سمیرا پنج‌شنبه 27 مهر 1402 ساعت 18:42

هنوز بیوتی فاخر و شریف ما

سمیرای عزیزم:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد