هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

عروس تعریفی:)

من یه خبط و خطایی کردم گفتم برم تو نماوا، فیلم ابلق رو ببینم. حالا تا همین چندوقت پیش تو پردیس نماوا بود و پولی، ولی دیدم آزاد شده دیدنش، گفتم خب ببینم.‌

خدایی نرگس آبیار، قشنگ با این فیلم نقش عروس تعریفیو بازی کرد. یعنی من به هوای شبی که ماه کامل شد،  نشستم پای ابلق. اما هم سرسام گرفتم، هم به نظرم خیلی چرت اومد. سرسام برای این که ازین مدل فیلمبرداریای دوربین نمیدونم چی چی بود که هی تصویر از رو این میپره رو اون  و هی بیقراره. رسما من خل میشم با دیدن این فیلما. 

موضوع هم که واقعا چرت و چرند بود به نظرم و خوب شد لااقل پول بی زبونو پاش نریختم. هم پولم می رفت هم وقت و اعصابم. خلاصه که از ده به زور بهش دو میدم و تامام. 

این که از فیلم دیدن از سر ذوق زدگیم به خاطر شروع تعطیلات آخر هفته. یعنی رسما ضدحال بود. دیگه هیچی امروزم تموم شد. ورزش هم خوب بود. دلیل دو روز پشت هم بودنشم، خیلی ناقص انجام شدن دیروز بود. یعنی همچین به دل و جونم ننشسته بود. 

حالا چه جوری می فهمم به دل و جونم نچسبیده؟ چون شب جاییم، اونقدر درد نمیگیره و راحت و کیپ می خوابم تا صبح. دیشب اینجوری بود. فلذا امروز  انجام ورزش دردآور ضروری می نمود :))

اینم یادم رفته بگم که بعد از کوتاه کردن موهام، کیفیت زندگیم یه لول بالاتر اومده. زچه رو؟ زینرو که من یه مرغابیم و کلا سرمو بزنی تهمو بزنی زیر دوشم. موی بلند داستانی بود.‌می شستیش یجور اذیت میشدی و با کلاه حموم دوش می گرفتی یجور دیگه حالگیری بود. 

الان قشنگ توضیح میدم تا شفاف بشه. وقتی تند تند موهامو میشستم همش عذاب وجدان داشتم که لابد چون زیاد میشورم حال و جون درستی ندارن. بعدم اگه با سشوار خشک می کردم می گفتم لابد باد سشوار حال موهامو خراب کرده. اگرم میذاشتم خودش خشک بشه باز می گفتم حتما این وز شدن گاه به گاه موهام به خاطر زیاد خیس موندنشونه. قشنگ اسیر بودم. 

با کلاه حموم هم همش حس می کردم دوش گرفتنم انگار ناقصه و یه چیزی کمه و یجور دیگه حالم گرفته بود. 

توی خونه هم یجوری همه جا موهای من بود که حس می کردم رسما دیگه مو ندارم. الان دیگه کوتاست لااقل به چشم نمیاد چیزی. برای  بیرون رفتن و اینا هم همیشه آماده و مرتبه. خلاصه که خرسندم از تصمیمم و به هییییچ وجه من الوجوهی دیگه برای زلف افشون داشتن و اینا وسوسه نخواهم شد:) 

تازه موقع ورزشو براتون نگفتم. زمان حرکتای ایستاده خب باید می بستم. بعد دوتا حرکت خوابیده باید انجام میشد، نمیتونستم با موی بسته انجام بدم باز می کردم .بعد دوباره باید می بستم اصلا یه وضع نادخی میشد. الان رسما کیف دوجهانو می کنم و با فراااغ بال، بی کش و بی گیره و بی هیچ اکسسوریی زیست می کنم. 

کلا من تحمل چیزی که زیادی باشه انگار و ازم آویزون بشه رو ندارم. ناخونم یه همچین حالتی دارم. یه چندوقتی جوگیر کاشت و ژلیش و اینا می کردم ولی بعد یه روز رفتم گفتم اینارو از من بزدا:) بعد از زدودن جهانم رنگی شد واقعا. اصلا دوباره برگشتم به نفس کشیدن طبیعی. 

این که از مو و ناخون  و این داستانا. حالا فکر کن این سرندی پیتیایی که مژه اکستنشن کردنو می بینم حس می کنم باید برم قیچی بیارم یه کم مرتبشون کنم:) حالا فیلر لب و گونه و اینجورچیزا که دیگه قشنگ به مرز جنونم میرسونه. یعنی اگه آدما مثل من فکر میکردن رسما آرایشگری از رونق می افتاد:) 

نمیدونم چرا این اباطیلو دارم می نویسم. فکر کنم بس که فیلم نرگس آبیار چرت بود، مغزم تاب برداشته‌ و دارم شرح دوست نداشتنیامو اینجا میدم. البته خستگیم به این رددادگی دامن میزنه. اینجور وقتا بهتره انسان استراحت کنه تا این که بیاد بلاگ اسکای و لاطائل ببافه به هم. 

دست برقضا سرمم خیلی درد می کنه ولی دلم میخواد اینم براتون تعریف کنم‌‌‌. حدود ده روز پیش قرار شد با یه نفری باب مذاکره ی آشنایی و دوستیو باز کنم. یه هشت سالی ازم بزرگتر بود و به نوعی پیر دیر به حساب میومد. بعد گفتم اول تلفنی حرف بزنیم ببینیم اصلا چندچندیم بعد بریم بیرون. منم که یه بیرون گریز سابقه دارم. 

خلاصه پنج دقیقه اول خوب بود و فهمیدم جدا شده و یه پسر هم داره که با مادرش زندگی می کنه. شغل و کار و بار خوبی داشت. 

نظرات 5 + ارسال نظر
نازی پنج‌شنبه 27 مهر 1402 ساعت 19:11

سلام و صدتا سلام
تا اسم ابلق رو دیدم رفتم فیلم رو دیدم بعد گفتم بیام ادامه پست رو بخونم اگر حرفهای بابام رو اینطوری گوش کرده بودم
راستش دوربین رو دست برای منم سردرد میاره و اونشب من با چه حال کثافتی خوابیدم به نظرم ایشون به موضوع خوبی اشاره ای کردند فیلم تو زور اباد بود ولی من چقدر عین اون رو تجربه کردم تو ی جمع های جوان محله های متوسط جایی که زنها حرف میزدن ولی پشت سر و ما محکوم هستیم به سکوت تا مثل راحله و اسب نجیب به نظر بیایم به گند اسم قشنگ میزنیم...خیلی حرف دارم اما در این مجال نگجند اونجا که قطره تو گوش شوهرکرش میریخت یه لحظه من فاز عاشقانه برم داشت که کسی نیست قطره تو چشمم بریزه اسکول درونم فقط
پادکست رو گوش نکردم هنوز و بگم من اونطور که شما فکر میکنید جوان نیستم دچار کبر سن هستم

سلام نازی جانم
یعنی دوربین روی دست و این مدل فیلمبرداری بعدش من میگرن میشم قشنگ...
کلا نمیدونم چه جوریه ولی من فیلمای گل درشت که بدبختیو می کنن تو چش و چالت رو دوست ندارم.

فاز عاشقانه رو میفهمم اما اینقدر فیلم یجوری چرک و پر از موش و بوی ترشی بود برای من که هیییچ حسی نداشتم تو هییییچ سکانسی

بعدم اینجا همه دارن از کبر سن رنج میبرن گویا بیاین باهم یه کلاب تشکیل بدیم و سر بر شانه ی هم گاهی بگرییم بابا

مینا پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 08:11

عزیزبی پناهم پست نصفه اس !!!

چه عجیب. پس بقیه اش کو ؟ چرا خود به خود بخش آخر حذف شده

باغبان پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 08:07

چقدر ازتون ممنونم که انقدر وقت میذارین برای نوشتن، من از خوندن تک تک کلماتش لذت میبرم، جدای از درسهای زندگی که توش هست برای یاد گرفتن.
میگم هنوز زندگی جان یادمه یه بار من و مینا قرار بود بیایم ورثه ی شما شیم ،الان ورق برگشته انگار با کامنتهاش، به نظرم من و شما بریم ورثه ی مینا جون شیم!
راستی «زهلم گتمیش» رو من به معنی «اصلا خوشم نمیاد با یه غلظت زیاد،ایششششش» به کارش میبرم:)
حالا اساتید هستند اینجا قره بالا، زهره جون، هنوز زندگی جان، توضیحات تکمیلی و معنی صحیحش رو از ایشون بپرسی به نظرم به جواب بهتری میرسی.
با احترامات فائقه
یک عدد باغبان.
خالی.

ممنون از خودت که اینجارو میخونی
من خیلی دوست داشتم فرزند خونده اش بشم:)) ولی خب یه دختر داره و شریک دوست ندارم واسه ارث و میراث
منم در مورد زهلم گتمیش همینو میدونم یعنی خیلی بدم میاد ازش. تو مایه های اتاجی:)))

سمیرا پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 07:51

این آخرش که نصفه موند تعلیق کاره؟ یعنی باید وایسیم برای قسمت دوم؟ بری دیت، این اخلاق بد رو داری که مارو ول میکنی به امان خدا ولی بازم امیدوارم دیت هات رو بری و به اون مرد رویاییت هم برسی ان شاءالله

نمیدونم سمیراجون چرا اینجوری شده. جالبه که یه بارم خودم از اول خوندم و بعد دکمه ی انتشارو زدم.‌
ممنونم ازت

باغبان پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 06:28

مذکر پنجاه ساله ساکن خارج از کشور؟

باغبان جان مع الاسف پستم نصفه منتشر شده.‌بخش آخرشو بلاگ اسکای خورده. خارج از کشور نبود .
حالا میام می نویسم ادامه شو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد