هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

وسواس بعد از شهرت:)

خواننده های اینجا زیاد شدن و منم دیگه یجورایی تو معذورات قرار گرفتم:) جدی میگم. قبلنا میومدم اینجا چهار تا گودرزو با چهارتا شقایق آشنا می کردم و به قول پیرمرد همسایه لیلکس! رامو می کشیدم می رفتم:) اما الان چی؟ 

کماکان وصلت گودرزا با شقایقا ادامه داره ولی دریغ از لیلکسی!  با خودم میگم لااقل یه بار دیگه بخون غلطای املایی، انشایی، نگارشی، تایپی  یا حالا هرچیو از متنت بزدا. در مجموع درگیر یه سری افکارشدم که بعد از شهرت میاد سراغ آدم:)) مشهور نیستین نمیدونین دیگه ماها چی می کشیم. هی باید آراسته و پیراسته تولید محتوا کنیم و تا جاییم که امکان داره علاوه  بر این آراستگی و پیراستگی و صورت نیکو ، سیرت نیکو و محتوای غنی و فاخر و فخیم هم بزنیم تنگ کار. 

چه پیاز داغی اضافه کردم به داستان! اما واقعا گذشته از شوخی همش میگم چقدر میخوای بنویسی اپلیکیشنت اسم تمرینو heels to  heaven  اعلام کرد و تو جوری  موقع اجرای ستهای پونزده تاییش، بند بندت از هم پاره شد که گفتی اخمخ این هیلز تو  فاکینگ هله ، هیون کجاشه آخه؟  

به خودم نهیب زدم چرا داستان فستینگتو با خواننده هات در میون نذاشتی؟ درسته دو روزه که از ساعت ۶ عصر تا ساعت یازده صبح فردا چیزی نمیخوری و مدت مدیدی ازش نگذشته، اما صداقتت کجاست؟ فردا که وزنت اومد پایین، درسته اونا تورو نمی بینن تو که اونا رو نمی بینی!  اینجا خودمم درست نفهمیدم صدای درونم دقیقا منظورش چی بود:))

همینا دیگه با خودم بدینسان درگیرم. حالا فارغ ازین درگیریا یه کمی هم از برنامه ی امروز بگم. ورزش کردم و رفتم دیت. تاکید می کنم من ترجیحم تنهاییه هنوز:)))  ولی خب این  موقعیتا خیلی یهویی و خود به خودی جور میشن . بعد یجورین که همش حس می کنم اگه نچسبم بهش لقت به ماتحت بختم زدم و شاید سرنوشت میخواد برام از سر نوشته بشه، اما این بار خیلی قشنگ و شکیل و برازنده!

می بینم که کنجکاو شدین( سلام مینا:) هیچی دیگه این بار با آقایی همسن خودم ملاقات کردم و خیلی رو راست و مهربون و اینا به نظر می رسید. اما من یه چیزیمه. انگار واقعا همون ترجیحه نمیذاره  یا هرچی. تمام مدتی که تو کافی شاپ باهاش نشسته بودم به مبل خونه و پفک و سریال فکر می کردم و حس می کردم اصلا حوصله ی توضیح دادن در مورد خودمو ندارم. 

اون طفلک ولی خیلی قشنگ حرف میزد و بی که من بپرسم در مورد تمام چیزای مهم و لازم حرف زد‌. چندسال بود طلاق رسمی گرفته بود و بچه هم نداشت. در مورد کار و زندگیشم، توضیحات خوبی داد.  ادب حکم می کرد که منم یه اطلاعات ریزی بدم ولی واقعا انگار زبون تو دهنم حال چرخیدن نداشت. موقع خداحافظی گفت که میشه دوباره شمارو ببینم؟ اونقدر مکث کردم واسه جواب دادن، که بنده خدا برگشت گفت باشه تو تکست بهم بگو:/

کارم زشت بود میدونم. اما کلا احساسم نسبت به رابطه ی عاطفی کاملا خاموش شده. منطق میگه خیلی همه چی به نظر خوبه. اما هیچ حسی مبنی بر شور و اشتیاق تو خودم نمی بینم. بعد اشتیاق اونو می دیدم و هیجانش برای مکالمه و آشنایی و اینها، عذاب وجدان داشتم که ملتو گذاشتم سرکار. خیلی ترکیب پیچیده ایه در مجموع. 

بی نهایت مودب بود و متشخص. بعد با اشاره به  خانومایی که کنارمون بدون شال بودن، گفت واقعا خانومای این مملکت ستودنین به خاطر این جرات و جسارتشون.  یعنی یه نگاه خوب و فهیمانه ای به موضوع زن و پوشش  داشت.  بعد ازون یارو هابی لاکچری داره، رو این موضوع حساس شدم.  از من و ظاهرمم کلی تعریف کرد و  چندبارم گفت باید بزنم به تخته براتون. 

هرچقدر هم حسم خاموش شده باشه، این که  بعد از هزارسال، یه آقایی با لحن مودب،  ازم تعریف می کرد، برام مسرور کننده بود. خودشم قد متوسط و بدن نسبتا لاغری داشت.  ولی من اصلا نمی فهمم که ازش خوشم اومده یا نیومده.  فکر کنم یه نقطه ای تو مغزم  که مرتبط با اینجور عواطف و احساساتن خاموش شده. 

نظرات 7 + ارسال نظر
مینا شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 14:25

بنظرم جاذبه فیزیکالش کم بوده کلن لاغرها و قدهای متوسط اینجورین اغلب هم ادمهای درست حسابین ولی نمیدونم چرا برانگیزاننده شوق و هیجان ادامه و تاپ تاپ قلب نیستن!!!!! چقد جمله ادبی و سنگینی خداییش گفتم !!!
بهرحال نسیم جان بنظرم حتی اگه ترجیحتم تنهاییه گاهیی جنس مخالف رو ببین باعث میشه تواناییهای ارتباط قوی بمونه ،،

تواناییهای ارتباطی قوی به چه کاری میاد آخه وقتی تهش اینقدر سخته کار

نرگس شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 13:28

اول اینکه انقدر باحال و فان مینویسی که هر چی غلط املایی انشایی باشه میشوره میبره. چون خودت هستی.خواهشا مدل نوشتنت رو عوض نکن:قلب:
دوم اینکه تجربه میگه نگاه اول و حس اولین دیدار خیلی مهمه‌ . اگر فاز این آقا رو نگرفتی بیخیال شو چون میشه مثل اون آقای دیت همه چی تمام در وبلاگ خانوم (ت) توصیف بیشتر نمیکنم شاید دوست نداشته باشن

قربونت بشممم
درست میگی حالا دیگه کار سخت پاسخ منفی دادنو امروز انجام دادم به حول و قوه ی الهی

رضوان شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 09:04 http://nachagh.blogsky.com

من به شما حق میدم از ازدحام خوانندگان وبلاگت بهراسی و دست به عصا شوی.هر کدام از ما خوانندگان وبلاگت، یه استاندارد خاص داریم بسته به سلامت روان مون و چارچوب های تربیتی مون.
که قضاوتت می کنیم حتی اگر به سمع و نظرت نرسونیم که هرچه آسه بری ،آسه بیایی ،رهایی نمی یابی.
دیدم درباره خانمی که شما نباشی ، تو وبلاگم، پیامی گذاشته اند که آن چنان عاشق سینه چاکش نباش او از تو متفاوتست و به خوش خیالی ات می خندد.
آیا نمی دانند آی ،پی شان را جایی سیو می کنم و همواره در صدد یافتن شان ،تلاش می کنم؟

رضوان جانم، واقعا نمیدونم چی بگم. متاسفم که سر پیام وبلاگتون اذیت شدین

گیل‌پیشی شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 09:00

چه زیبا می‌نویسید

زیبایی که تو نگاه شماست

قره بالا شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 01:10 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

حتی غلط املایی و انشایی و هر غلط دیگه ای داشته باشی باز ما میخونیمت

بنظرم اگه انقدر نکته مثبت داشته خب یه فرصت کوچولو بهش بدین
حالا انگار از من نظر خواستن

قربونت بشم گوزل بالاجان
والا من کلا صلاحیت تشخیصمو از دست دادم

ترانه شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 01:07

چه خوب! :نتیجه هر چی که باشه خوبه! توجه و تعریف از طرف یک مرد حال آدم رو خیلی خوب می کنه! سرگرمی لاکچری یعنی مثل چی؟ چرا حساس شدی؟

ترانه جان، تو یکی دوتا پست قبلی مفصل در مورد یه نفر دیگه ای که باهاش تلفنی صحبت کردم، نوشتم. یه سرگرمی خیلی متفاوت و خاصی داشت و یجورایی هم زن ستیز بود:/

زینب شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 00:46

ولی خوشت اومده
ببین خوشت اومده ولی نورونایی که بهت بفهمونن خوشت اومده اعتصاب کردن
چون قبلا از این خوش اومدن آسیب دیدن

زینب جان، واقعا تشخیص نمیدم درست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد