هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

بودن یا نبودن کلپاسه، مساله این است:)

به نظرم استخونای خاک شده ی شکسپیر تو گور لرزیدن با این عنوانی که من برای پستم انتخاب کردم:) در هر حال فارغ از لرزش ایجاد شده، باید بگم که تو آشپزخونه یه مارمولک دیدم که تو گویش کراش جدیدم، مهردادجون*، بهش میگن کلپاسه.  اومدم با یه ضربه ی ملاقه لهش کنم، که یهو یاد یه چیزایی افتادم و از تصمیمم منصرف شدم و ملاقه رو گذاشتم تو کشو. حالا مارمولک هم گوشه ی درز دیوار وایساده بود و با اون چشمای بادومیش به افق خیره شده بود. احتمالا با همون مغز مارمولکیش فکر میکرد این دیگه چه اسکلیه:) نه به اون جیغ اولش نه به این خونسرد وایسادنش:)) درستم فکر میکرد. زینرو که من یاد حرفای تورلیدرمون تو یکی از سفرای طبیعت گردی افتاده بودم و همش صداش تو گوشم می پیچید. 

ماجرا ازین قراره که یه روز خنک و مست و ملنگ پاییزی زده بودیم به دل جنگلای هیرکانی و تا عصر از راه رفتن رو برگای رنگارنگ و دیدنشون کیف کرده بودیم. دیگه حوالی ۶ بعد از ظهر بود که یه جایی رو همون برگا نشستیم و هوا و فضا یه جوری بود که دلت میخواست سرتو بداری رو شونه ی یار و تا جایی که میشه به شاخه های درختا نگاه کنی و فکرای قشنگ تو سرت بچرخن.

 حالا یار و ماری که نداشتم ولی همین جوری خالی خالی هم داشت تو سرم فکرای قشنگ میچرخید که تورلیدرمون مثل این شعبده بازا با دستایی که یه چیزی بینشون قایم کرده پرید وسط.  بعد گفت میدونستین که مارمولکا خیلی بی آزارن و در عین  کلیم منفعت دارن برامون؟ بعد دستاشو باز کرد و خواهر همین مارمولکی که امروز تو خونه ماست  سرو کله اش پیدا شد. چرا میگم خواهر؟ چون اونم با دوتا چشم درشت خیلی آروم و متین تو دست تور لیدر وقت نشناسمون نشسته بود:) 

یه چند تا از قرتی قشم شمای گروه جیغ ریزی کشیدن و خودشونو تو بغل دوست پسراشون انداختن که یعنی وای  ما چقدر ظریف و نازکیم و مراقبمون باش لطفا:) حالا آبجی مارمولک هم تو دستای تورلیدر بود و  معلوم بود داره تو دلش میگه اسکلارو نیگا:))

بعد تورلیدر وقت نشناس که اون فضا و هوای قشنگو با کلاس زیست شناسی و جانور شناسی اشتباه گرفته بود،  یه ناز یواشی مارمولکو کرد و گفت آره خلاصه اینا اگه تو خونه هاتون باشن هیچ کاری تون که ندارن هچ بلکم تخمای ریز حشرات موذی مثل مورچه و موریانه و سوسک و غیره هم خوراکشونه. زینرو خونه تون بدون هیچ هزینه ای آفت کشی و سمپاشی هم میشه. فقط بذارین این گوگولیا سی دلشون تو خونه بپلکن. 

حالا تصور کنین همه ی اینا تو سرم بود و خودمم هم به قول مارمولک خودمون، اسکلانه هم چنان وسط آشپزخونه وایساده بودم . بعدم نتیجه گرفتم که لابد ریشه کن شدن اون مورچه ریزا کار این قشنگِ چشم درشت بوده.  در لحظه تبدیل شدم به یه اسکل قدرشناس و مهربون نگاش کردم. ولی خب فکر این که با هم تو آشپزخونه راه بریم و کار به کار هم نداشته باشیم اذیتم می کرد. 

دستمال گردگیریو که از شدت استفاده نرم و نازک شده، برداشتم و خیلی اروم انداختم رو مارمولک، بعد خیلی سریع ولی واقعا لطیف، جوری که وجود نازکش آزرده ی گزند مباد، لای دستمال پیچیدمش و توی راهرو آزادش کردم. خیلی آروم خم شدم  و نگاه کردم ببینم همه اعضا و جوارحش سالمن؟ خب فرصت بررسی نداد و در رفت . زینرو فهمیدم نه تنها سالمه که آدرنالین هم تو خونش ترشح شده و میتونه بره سراغ آفتای طبقه پایینی:) 

البته خداروشکر چند وقتیه کتونیاشونو میشورن اما خب هنوز خیلی داستان دارن:))))


*ر.ک . پستهای قبلی:)) 

نظرات 3 + ارسال نظر
رضوان پنج‌شنبه 19 مرداد 1402 ساعت 08:59 http://nachagh.blogsky.com

به روان پرستارا ،یه تکنیک ارتباطی یاد میدن ،تا در برقراری ارتباط با بیماری که معمولا ساکته،کم نیارند.
اسم این تکنیک تمرکز است.
در توضیح آن میگن مددجو یه کلمه ،اینجا مارمولک،میگه ،همون را گیر بکش و پیرامون اون اسمون و ریسمون را بهم بباف.سکوت شکسته میشه.مارمولکه قصه شما چش بادومی ،چش قشنگ ،با بدن ظریف،کنار درز دیوار ،با خواص ذکر شده،تو دست تور لیدر،...
شما هم دست از سر این مارمولک برنداشتند تا یه موضوع شود و متن مقبولی حاصل گردد.
اگر طالب باشید چهارده تا تکنیک دیگه را هم توضیح میدم.

رضوان جانم چه تکنیکای خوب و به دردبخوری.
چرا مایل نباشم؟ شما لطف می کنین اگه برام بگین

آذرخش چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 15:43

خوش به حال مارمولکه با وجودی که ازش بدتون میاد چقدر داستان ازش تعریف کردید!
به شدت حسودیم شد.

من در مورد همه چی داستان تعریف می کنم

Khatoon چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 15:06 https://memories-engineer.blogsky.com/

خدایی و بدون هیچ گونه اغراقی میگم از خوندن پستاتون که آمیخته با طنزه لذت میبرم
جوری این مارمولک چندش رو توصیف کردید که منم دفعه بعد یکیشو ببینم حتما بغلش میکنم و نوازشش میدم

خیلی ممنونم که اینجارو میخونین و به من لطف دارین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد