هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

پست قبلیو بشوره ببره:)

بهتره من درباره چندوچون و فلسفه ی  چیزای مختلف من جمله همین وبلاگ نوشتن و اینها فکر نکنم و کماکان از خرید سبزیجاتم براتون بنویسم:) 

امروز طبق چیزی که میخوام روتین بشه ساعت هفت و نیم خودمو از تخت کشوندم پایین. واقعا خوابم میومد چون دیشب، شب مناسبی برای زود خوابیدن نبود. زود که نه فی الواقع من یازده و نیم رفتم که بخوابم. غافل ازین که تازه سرشبه و ملتو شور حسینی ارتحالیدیز گرفته! واقعنا خانوم همسایه مون مهمون داشت و بلندتر از همیشه می خندید. حتی بلندتر از همیشه سر بچه اش داد می زد. این اگه شور حسینی نیست پس چیه:) 

خلاصه پایکوبی همسایه ها تا پاسی از شب ادامه داشت و من بیشتر از ده بار به عناوین مختلف بیدار شدم. 

خب دیگه معلومه صبح کاردک لازم بودم واسه کنده شدن از تخت. اما چون من یک انسان فاخری هستم که پای تصمیماش ایستادگی می کنه:) از تخت اومدم بیرون و طبق معمول یه چشم غره به یاکریم لب پنجره رفتم و شروع روزم آغاز شد:) 

چرا چشم غره رفتم من که دیگه نمی خواستم بخوابم؟ چشم غره ام به خاطر دیدن صحنه ای بود که انگار گلاب به روتون یاکریم ملین مصرف کرده باشه و کل فضائلشو ریخته باشه لب پنجره . اونم چه لبی؟ لبی که من دیروز با مشقت و رنج و عرق جبین و کد یمین تمیزش کرده بودم.  

حالا تو این یاکریم نگریام باید ببینم کدوم همسایه براشون دون میریزه، تا هم تو غذای خود همسایه هم لابلای دونای یاکریما، مرگ موش بریزم و خلقیو از دستشون نجات بدم:))) 

خب بعد از این که نیات شیطانیمو براتون گفتم نوبت میرسه به کارای انسانیی که طبق معمول انجام دادم. دیروز که همه جارو سابونده بودم فلذا نیازی به سابوندن نبود و خیلی فخیم صبحونه خوردم. یه عدد کلوچه فومن با یک ماگ بزرگ چای غلیظ. قهوه ندارم و مدتیه از کمبودش رنج میبرم. اما خب نمی خرمم. نمیدونم چرا نمی خرم در هر حال چایی خوردم. 

بعد یه شعر خوندم از حمیدرضا آذرنگ. یه بیتشم گذاشتم عنوان پست قبلی و واسه خودم چندبار خوندمش و هی فاز غم و اندوه برداشتم. به قسمی که تصمیم گرفتم این هفته کار تعطیل باشه:)) 

جدیا به خودم مرخصی  به مدت یه هفته دادم. به قول یکی از دوستان مرخصی خویش فرما. هم استحقاقیه هم استعلاجی. هم به شدت شایسته اش بودم و هم این که واقعا مغزم دیگه افتاده بود به روغن سوزی. اثراتشم تو این تکرر نوشتنم کاملا آشکاره:)

بعد از امضای برگه مرخصی رفتم سراغ کارام.  اینو که گفتم یادم افتاد به این که چند وقت پیشا تو خبرا بود یه یارویی از مسئولین مملکت، خودش برای خودش پاداشهای چندصد میلیونی امضا می کرده  و بعدم نوش جان!  البته که متاسفانه من مرخصیم از جیبه و اون پاداشش از خزانه ملی:)

یکی از کارا بعد از امصای مرخصی گذاشتن یه پست تو اینستاگرام بود تا پیچ غبارروبی بشه. وقتی یه چندوقتی هیچی اونجا نمیذارم دیگه به تاریخ می پیونده و خب برامم مهمه حفظش کنم و به روز نگهش دارم. 

بعد واسه خودم تا پشت در سیب چیدم و با سلام و صلوات از در خونه زدم بیرون؛). از گلفروشی تقویت کننده واسه گلدونام گرفتم و یه دسته هم لسیانتوس سفیدصورتی. بعدم طبق معمول گوجه خیار و آلو و زردآلو و آلبالو ازین پیوندیا که نه ترشن نه شیرین و خیلی خوشمزن. قارچم گرفتم و نیز سبزی خوردن. 

حالا اونایی که اینجارو به طور معمول میخونن فکر می کنن من چقدر چیزی میخورم و همین تازگیا خرید کرده بودم. فلذا بر خود واجب می بینم که یه توضیحی در این باب بدم:) خریدای من خیلی خارجی طور و دونه ایه . یعنی خریدم به زور از هر میوه ای نیم کیلو بشه. فقط سبزی و وسایل سالادو زیاد میخرم.  

دیگه همین. بعدم اومدم چیزایی که خریده بودمو جا دادم و گلارو گذاشتم تو گلدون. ناهار پلو مرغ پختم و خیلیم آدابی و تشریفاتی برای برنجم زغفرون دم دادم و زرشک درست کردم و اینها:) خوشمزه هم شده بود خدایی. 

خیلی خز و خیل طور همون سریال ترکی کذاییم گذاشتم پلی بشه.  یعنی خز و خیل میگم خز و خیل میشنوین. تا موقعی که ظرفای ناهارو بشورم و آشپزخونه رو تمیز کنم هم چنان در حال پخش  یه قسمت بود. هر قسمتش دو ساعت و بیست دقیقه است! انگار مجبورن . چون به هر طرفه الحیلی آب توش کردن تا طولانی بشه. نگاهها  به هم گره میخوره حداقل به مدت ده دقیقه! یکی خداحافظی می کنه اون یکی پشت سرش نگاش می کنه به مدت یازده دقیقه. یه چیزی گم شده باید پیدا بشه حدود بیست دقیقه کلوزآپ تمام کشوهای موجود و درای کمدا و .... :) رسما خلتون می کنن. 

میدونم ، میدونم من نباید نگاه کنم:)فکر کنم یه تصمیم کبرای نگاه نکردن این سریال هم باید بگیرم. تصمیمو بگیرم دیگه  تمومه:) این که از این چندبارم وسوسه شدم بلیط فیلم ابلقو از پردیس نماوا بگیرم. ولی لامصب هشتاد تومن زیاده خب! تو سینما ببینی اوکیه ولی تو خونه تازه حجم اینترتم باید بذاری پاش! خلاصه که اسکوروچیم نذاشت برم سراغش.  گفتم حجم اینترنت یادم افتاد به دودوتا چارتا کردنام سر مصرف اینترنت! واقعا خیلی خنده دارم تو این زمینه. خیلیا . حالا زیاد موضوعو بازش نمی کنم ولی این طور براتون بگم که گاهی سر ده تومن بیست تومن احساس مالباختگی بهم دست میده:))

خلاصه این کل ماجرای امروز اینجانب بود! خیلیم خوابم میاد و میتونم الان بخوابم اساسی. اما خب تصمیم کبری میگه بیدار بمون تا خواب شبت تنظیم بشه. چشم بلندبالایی به تصمیم کبری میگم و میرم اگه بشه یه دست و پایی تکون بدم با عنوان ورزش. (یه جا خوندم کم خوابی باعث میشه تو ورزش آسیب ببینی، حالا منم چون خیلی علمی کارامو جلو میبرم به خاطر آسیب ندیدن شاید امروزم ورزش نکنم:)))