هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

من با یادگرفتن جون می گیرم

خیلی وقته نه چیزی میخونم نه چیزی گوش میدم و نه هیچی. یعنی یادگیریم در حد نبات هم نبود و قشنگ دور و بر نورونای مغزم تار عنکبوتارو میشد دید! 

امشب خیلی همینجوری و یهویی گفتم بیام خلاصه کتاب هنر سرسختیو از زبون دکتر آدرخش مکری گوش کنم. بعدم  قشنگ مثل یه انسان شریف و فخیم دفتر و خودکارمو آوردم و مثل کلاس درس نت برداری کردم. 

حالم خیلی بهتر شد. هرچی کوکبی درونم جواب نداد، ماری کوری وجود! دست به کار شد:) خدایی راضیم از این دوساعت گذشته. واقعا حالم بهتر شد. حتی برای جمعه هم قرار شد برموطبیعت گردی ازون سختای چهار صبح تا دوازده شب! یعنی ثبت نام که کردم هچ بلکه پولشم دادم تا کاملا در یک عمل انجام شده قرار بگیرم. 

فکر نکنین تاثیر کتاب هنر سرسختی بود. نه واقعا. چون این کتاب بیشتر در مورد این حرف میزد که چطور یه حرف جدید یا یه برنامه و تئوری جدید میتونه جایگزین قبلیا بشه. یجورایی در مورد این حرف میزد که چطور میشه یه اقلیت دست آخر حرف خودشو به کرسی مینشونه‌ . 

ازین بابت حالم خوب شد که باز ایمان آوردم به بذر مخالفتی که کاشته شده این چندوقت. به این که در بدترین حالت اگرم میوه ای نداشته باشه، دیوار بتونی سکوت و دم نزدن همیشگیو شکونده. یجورایی  هوای شجاع بودن و ساز مخالف زدنو  پخش کرده تو فضا. 

این حالمو خوب کرد.