هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم...

به گمونم دوباره دارم میفتم تو لوپ افسردگی. ازینجا می فهمم که هیچی حالمو خوب نمی کنه و مدام ناامیدم و خستم. حالا فردا از دکترم دوباره وقت می گیرم. احتمالا یه تغییراتی تو داروم باید داده بشه. 

امروز کار خاصی نکردم. ورزش کردم و یه کم تمیزکاری خونه . شبی هم آشغالارو بردم بیرون و یه مشت هله هوله خریدم. بستنی و پاستیل . نخوردم . فقط خریدم. اینم دوباره یکی  از نشانه های برگشت افسردگیمه. یجوری بی تفاوت شدم نسبت به خورد و خوراکم.‌

حالا ورزشو ول نمی کنم ولی خب ورزش کردنم مدتهاست کیفیت لازمو نداره. حتی عصری یه دعوت برای پیاده روی تو مکان محبوبمو داشتم اما رد کردم. اصلا حال و حوصله شو نداشتم. درستش این بود که برم اما خب واقعا نتونستم بر خودم فائق بشم:))

حس اذیت کننده ی  نتونستن و نشدن و این چیزا به شدت اومده سراغم. واسه همینم این فرصت پیش اومده برای توسعه ی کاریو رسما دارم می سوزنم. بدیش اینه که می فهمم دارم فرصت سوزی می کنم و نباید اینجوری باشه.

دلم مدام تنگ میشه. اتفاقا و خبرای تلخ جوری زمین گیرم می کنن که حد نداره. خلاصه که فردا یادم نره وقت دکتر بگیرم. صبحم برم سراغ بانک و کار هزار سال عقب افتادمو انجام بدم. آخ آخ یه قورباغه ی خیلی گنده و بدمزه رفتن به محل کار سابقمه. واسه همون  پرونده ی لعنتی. شاید یکشنبه برم سراغش. هرچند واقعا منزجرم از رفتن و در به دری کشیدن تو اون جای کوفتی. 

می بینین ذهنم داره از کاه کوه می سازه. هیچ کدوم اینا اینقدر آزاردهنده نیستن در واقع اما از نظر من سخت ترین کار جهان میان:) خودم بینش کامل و وافی دارم. ولی خب بینش اصلا کارساز نیست:))

حالا نمیخوام براتون بگم که چقدر از خرید مبلم ناراحتم و مدام غر میزنم به جون خودم که چرا این کارو کردم. پس دادنی هم در کار نیست و باید به پاش بسازم و بسوزم:)

یه چیز دیگه هم ترازوی خونمونه. اصلا معلوم نیست چرا این ترازو سرش با تهش گلف بازی می کنه. مگه میشه من در عرض یه هفته دو کیلو چاق شده باشم؟ من چیکار کردم مگه که چهارده هزار کالری اضافه بر سازمان غذا خوردم ؟ حتما ترازوی اخمخ مشکل داره:)

امروز عصری یه بیسکویتی با چایی خوردم که قشنگ باعث شده حالم بد بشه از خوردنش. نمیدونم چه آشغالی توشون میریزن که اسید معده ی منو ده هزار برابر می کنه؟ 

خب به نظرم بهتره دیگه برم. یعنی جوری دچار غرزدنم که حد و حساب نداره. همه چی قشنگ رو صدر اعصاب من وایساده داره و لزگی میرقصه:))