هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

بطالت

رسما به بطالت گذروندم. ورزش نکردم به خاطر این که  بعد از تلفن رفیقانه به فنا رفت سر و کله ام. کلا این یکی اینجوریه و نمیشه هم کاریش کرد. بعد هم دوست تماس گرفت تا در مورد چالشای گیج کننده امروز با هم حرف بزنیم که خب اونم مهمون داشت و گرفتار و بی حواس بود. ولی خب حرف زدنمون برای من از هیچی بهتر بود. 

بعد از تلفنا هم جارو زدم و تی کشیدم  و یه کم پلومرغ گذاشتم بپزه. رفتم دوش گرفتم و پلو و مرغ و سالاد مفصلی خوردم. یه قسمت از سریال وراثتم دیدم که خب این روزا خیلی تعریفشو می کنن.‌نمیدونم حوصله نداشتم یا چی که خیلی خوب نمی فهمیدم ماجرارو. برای همینم ادامه ندادم. 

خیلی خوابالود و گیج و گل مغز شده بودم.‌قهوه مهوه هم اثری نکرد. در نتیجه چیزی نخوندم. یعنی باز یجورایی از زیرش در رفتم. یه کاری می کنم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم بدن تا من کارم جلو نره. 

پی ام اس این بار واقعا اذیت کننده است و خدا به فریادم برسه. سردرد و بیقراری و کلافگیم از صد نمره صدو میگیره. و نیز بی حالی و رخوتم. 

دوتا پست با فرمت جدید تو اینستاگرامم گذاشتم که پست دوم بسیار مورد استقبال قرلر گرفت. در حالی که ساعت چهار صبح نوشتمش و به نظرم مسخره ترین میومد. اما خیلی تایید و تکریم شدم به خاطرش. این نشون میده من در کل برای بار یک میلیونیم کارای خودمو ناچیز و حقیر میدونم. هیچی خودم به چشمم نمیاد. 

به نوشتن اینجا هم معتاد شدم. سرمو میزنی تهمو میزنی دارم  تو هنوز زندگی چیزی می نویسم. خلاصه که دلم نوشتن و نوشتن و نوشتن میخواد. فلانی همیشه به وبلاگ نویسی من ایراد می گرفت و می گفت تو هدفمند باید بنویسی نه مثل تین ایجرا، در مورد شکستای عشقی و تحصیلیت:) حیف که نیست ببینه دوازده سال از حرفش گذشته و من کماکان از شکستای مذکور می نویسم و لاغیر:) سکته میکرد احتمالا. 

دیگه این که در مجموع  از وضعیت خودم راضی نیستم. ازین که کاری نمی کنم معذبم و این که افتادم تو این لوپ باطل و سیکل معیوب کلافم. این که هیچ کاری نمی کنم و بعد خودمو سرزنش می کنم و بعد عصبی و بی انگیزه میشم. در نتیجه باز هیچ کاری نمی کنم و هی بیشتر و بیشتر ناراحت میشم. چاره اشم قیچی کردن این چرخه است. 

فعلا امشبو بی خیال خودم بشم فردا حتما نمیذارم که چرخه ی تکراری از از سر شروع بشه.