هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

نوزدهم اسفندماه اما افسوس به نخواستن دلم آروم نمی گیره

به قول چهرازیا سر صپی! نشستم به تماشای سریال. چی دیدم؟ سریال رهایم کن. کلا تیپارو دوس دارم. تنابنده واقعا تو بهترین شرایط فیزیکال خودشه.   شخصیتی هم که داره رو واقعا دوست دارم. یعنی ازوناست که اگه  تو عالم واقع لنگه داشته باشه،  خیلی پسندمه. خب به تناسب زمان فیلم یه کمی چاشنی مردسالاری زدن تو کاراکترش. اما متعصب نیست. خیلی مهربونه و لطیف در عین مصمم بودن و قوی بودن. از اونا که میشه روش همه جوره حساب کرد و باهاش راحت و صمیمی بود،  بدون ترس و واهمه.

بگذریم خواستم بگم یه صحنه ای تو این سریال هست که دوتا برادر دارن شام میخورن و کنارشم عرق دست ساز. جفتشونم یجور خوب و بیخیالی مستن. چه بازی فوق العاده ای دارن جفتشون. هم تنابنده هم شکیبا. به فضایی که توشن حسودیم شد. دلم خواست یکی باشه همین قدر نزدیک. همین قدر صمیمی و راحت. همین قدر تکیه گاه و به فکر. اون وقت تو یله و راحت جلوش هر چی دلت میخواد بگی و بدونی که طرف مقابلت بدون شرط و شروط دوسِت داره. آدمِ توعه حتی اگه بزرگترین خطاهای جهانو کرده باشی. تو هم. 

الان اگه روانشناسا اینجا بودن می گفتن بازداری هیجانی داره رنجت میده. نقص و اجتناب منزویت کرده و تو فیلم و سریال دنبال صمیمیتی. پر بیراهم نمیگن. اما دونستن اینا دلیل نمیشه که به این سکانس حسودیم نشه!