هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

دوازدهم اسفند

درمجموع روز و شب بدی نبود. دیشب که دوست رو دیدم و کلی از حضورش کیفور شدم. شامم هم بدک نشد خوب بود. امروز کار خاصی نکردم بیشتر سعی کردم یک سری هدیه به خودم بدم . مثل حموم مفصل و بی خیالی طی کردن راجع به مسایل! 
خودم هنوز باورم نشده که چطور کاملا از زندگی نپو حذف شدم. جوری که حتی یه تبریک اس ام اسی هم نداد. فریحل هم که خب شوت طبق معمول. آرزو البته سورپرایزم کرد.‌بالا هم پیام داد که گرفتارم و بزن سر بدهکاریامون!  با این وجود نذاشتم روز غمگینی بشه برام. با سریال نازنینم کلی وقت گذروندم و کلی از شال مبلی که میبافمو بردم جلو. به پیام دی لوییس برای شام بیرون هم توجه نکردم. 
سه روز شده که ورزش نکردم و هی پشت گوش انداختم. فردا حتما پیشو میگیرم. دیگه همین مورد خاصی واسه گفتن و نوشتن ندارم.
 دوست گفت خداروشکر حالت بد نیس. انتظار قیافه زار و نزار داشتم ولی خوبی و این حرفا. گفتم آره بابا من دیگه کرگدنی شدم واسه خودم بعد از این همه تروما عرض ۵ سال گذشته. جداییم از فلانی تو اوج بهت و حیرتم، داستانام با دی لوییس و اذیت شدنام، کنار گذاشته شدن توسط نپو که سالها دوست صمیمی و نزدیکم بود. اونم بی هیچ توضیحی. داستان پر غصه دانشگاه و کرونا و زنیکه عقده ای. رفتن بالا با اون شکل و شمایل و به هم ریختن اوضاع کار و پایین اومدن درامدم  که همراه شد با گرونیای عجیب این روزا. خلاصه که همشون دونه دونه پوستمو کندن و پوست جدیدی که درومد زیادی کلفته. نک و نال می کنم اما نزار نمیشم. 
دیگه فکر می کنم زندگیو نباید زیاد جدی بگیرم. بذارم بره همین طور .‌