هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

یازده اسفند و برث دی پارتی

نمیدونم چرا یاد فیلم شب یلدا افتادم که فروتن می گفت چیه برادر ؟ جشن تولده… ممنوعه؟ زن بی حجاب نداریم، زن با حجابم نداریم…. رقص، آواز بشکن و بالا بنداز نداریم… جشن تولد یه بچه است اما بچه هم نداریم…

خب البته که برث دی هست اما ما پارتی نداریم. قراره دوستم بیاد اینجا. اونم اوقاتش تلخه زیاد. حالا دمش گرم و سرش خوش باشه که تو این هاگیرواگیر یاد منم بوده. تو این شلوغیا میخواد ازون سر شهر بکوبه بیاد اینجا که بگه هپی برث دی تو می! حالا واقعا هپی؟   نه زیاد راستش این روزا که زندگی بیرق ناسازگاریشو با ما برده بالا. در نتیجه خب نمیشه بگم خوشحالم از به دنیا اومدنم و روزش و شبش برام شادی بخشه. قبلنا هم اونقدرا پشن آو لایف نداشتم که روز تولد هپی مپی باشم. یعنی همیشه یه جورایی من کویین آو دراما بودم. همین جوری تا الان کشوندم خودمو. فکرشو بکن.  دیگه میانسالم رسما و میرم به سمت سالمندی. به قول دی لوییس که  می خندید و می گفت  خانم برادرم بهم گفته چطوری سالمند؟!  خب دیگه خیلی هم دور نیستیم ازین کهنسالی و سالمندی. 

بگذریم شاید تازگیا کینگ آو دراما شده باشم اما هر چی که هست  زیاد چیزی خوشحالم نمی کنه. البته وقتی دوست گفت که میاد پیشم  ذوق کردم و تند و تند شروع کردم جمع و جور و شست و شو و اینا. بعد که گفت دیرتر میاد نمیدونم یهو مثل بادکنک پربادی که بهش سوزن بزنی یهو تقققق وا رفتم. فاصله ی بین خوشی و ناخوشیم همینقدر کوتاهه و همینقدر هم اگزجره. یا این ور بومم یا اون ور. حد وسط ندارم. 

دی لوییس هم  ساعت شیش صبح یه پیام واسه برث دی نوشته  و گفته که صد درصد  اولین نفره که تبریک میگه. جوابشو ندادم. چند وقتیه به خاطر سست عنصری زیادم:} آنبلاکش کردم  ولی خب جواب پیاماشو نمیدم فقط میخونم و رد میشم. دلم می خواست یجور دیگه ای بود اوضاع . اما خب نیست دیگه. 

یه اتفاقای خوبی به نظرم در پیشه. حالا  تا اردیبهشت صبر می کنم. بعد ازون  یه تصمیم قطعی ایشالله می گیرم.