هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

بیست و هشتم دیماه و پاشو پاشو یه کاری کن!

دو هفته ای که گذشت هم به خاطر سرماخوردگی خورم هم مریضی دی لوییس پر از بیخوابی و گیجی و منگی و سرفه و درد بود. شاید به خاطر همین هم بود که به یکباره زدم زیر کاسه و کوزه و همه چیز را کان لم یکن اعلام کردم! البته که راضیم و کماکان هم مقاومت می کنم. 

بگذریم... روز مادر هدیه های خوبی به مادرم دادم که خداراشکر خیلی راضی و خرسند به نطر می رسید. هدیه برادرزاده ها را هم دادم و حتی پدرم را هم سورپرایزکردم.  لباسش راهمان روز پوشید و خوشحال شد. خب واقعا اتفاق مبارکی بود چون این بزرگواران معمولا زیاد رضایت ندارند. 

کلا  می شود گفت جمعه ی گذشته روز  مفیدی بود و کلی از نیمه تمامهای صله رحمی به سرانجام رسیدند.