هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

بیست و پنج مهر و میسوفونیا یا صدابیزاری حاد شده ی من

خب من کلا به صدا  حساسم.  حالا نسبت به بعصی صداهای مستمر و تکراری بیشتر! صدای تیک تیک ساعت، صدای  موتور یخچال، صدای رد شدن ماشین و موتور ، صدای دستگاه سنگ بری و فرزکاری و .‌‌‌‌.. 

امروز صداها بیشتر از همیشه اذیتم می کردند. وسط خیابان قشنگ گیج شده بودم. انگار ماشینها و موتورها دقیقا از وسط سر من رد می شدند‌. سردرد و چشم درد بدی گرفته بودم. خانه که رسیدم عین دیوانه ها تند و تند پنجره ها را بستم و یخچال را از برق کشیدم. بعد فکر کردم خب خرابکاری می شود و دوباره زدمش به برق. صدای موتورش که درآمد انگار یک نفر زد زیر گوشم. 

قابلیت خفه کردن پیرمرد همسایه روبرویی را دشتم که یک ساعت ممتد یک چیز زبری را روی در ساختمان می کشید. همسایه طبقه سوممان هم مشکل شنوایی دارد به گمانم. چون صدای تلوزیونش از صبح ساختمان را می لرزاند. شبها هم تا صبح در حال طهارت است به گمانم. چون صدای آب لحظه ای قطع نمی شود. موقع راه رفتن هم چنان پا روی زمین می کوبد که توی رژه نظامی هم چنین صلابتی نادر است. می توانم از پنجره پرتش کنم پایین. 

همین بود انشای امروز  و شرح خشونتهای بالقوه ای که در من در جوش و خروشند! 

نظرات 2 + ارسال نظر
سلام سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 13:16

اولا او پیرمرد که در دستشویی می ماند دارد لباس می شوید
او دیگری که گوشش سنگین است
شما هم به همان سن برسید احتمالا دیگه نخواهی شنید

پیرنیست خیلی جوونه. شنواییش اصلا مشکل نداره. بعدم همین جوونه صدای اب باز می کنه.
خیلی ممنونم به خاطر یادآوری پیرگوشی

سلام سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 11:22

باید به یک روان درمان مراجعه کنید

چشم حتما. ممنونم که یه موضوع بدیهیو برام کامنت گذاشتین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد