هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

نمیدونم چندم مهر: پول پودر کردن

خب خب. دوسه روزی می شود که حال و حوصله ی روزنگاری نداشتم. یعنی به بقیه ی کارها کمابیش به شکل نباتی و خیلی قلیل! رسیدگی کردم اما به نظرم خیلی مسخره می آمد که بخواهم اینجا بنویسمشان. یک مقداری هم کار مختوم به مزد کردم. در حد بخور و نمیر و گذراندن این روزهای شتاشت. البته که برج بیش از دخل بود و یک کمی هم زیاده روی در کار بود سر خرید و کافی شاپ کذایی. 

 بالا هم بی که به من بگوید رفت و مشغول سامان گرفتن شد. امروز قرار بود جلسه ی معارفه باشد و این قسم داستانها. دو سه روزی است به یک بینش جدید رسیده ام و حس می کنم عدو سبب خیر شده و به شکل زیبایی از کلی دردسر جسته ام. چه جور هم جسته ام! و نیز زندگی به این شکل بسیار هم دل انگیز شده:)

 به مناطق شمالی شهر هم سر زدم و دیداری تازه شد.هر چند یک شکل کج دار و مریزی بود و هست همه چیز اما باز هم  دیدن معبسه خوب است در هر حال.  ورزش کمافی السابق بین سه تا چهار روز در هفته برقرار بوده و سریال سرگذشت ندیمه را هم تا آخرین اپیزود منتشر شده دیدم . فصل چهارم واقعا اوضاع بهتر شده بود و یک جوری بود که دلت می خواست بلافاصله قسمت قبلی را ببینی. 

کمی رسیدگی به اوضاع چیتان فیتانی هم داشتم که گویا زیاده روی کرده ام در بعضی جاها. رفقای با کلاس شمال شهری هم گفتند امروز نمی توانند مرا بپذیرند و نشد که بروم و جایزه ی پوستی ام را بگیرم و ماند برای شنبه. توی راه یک جایی شالم را برداشتم اما هر خانمی می دیدم حجاب داشت. حتی توی اتوبوس یک خانم چادری ازین که چرا اعتراضها ادامه پیدا نکرده گله می کرد و می گفت خوشحال بوده که راه برای برداشتن حجابش باز می شود. چون خانواده اش  اجبار کرده اند و اگر جامعه به سمت وسویی برود که اکثر افراد حجاب نداشته باشند خانواده ی او هم به ناچار کنار می آیند. جل الخالق و المخلوق!


نظرات 1 + ارسال نظر
لیدا دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 18:36

من دیگه میخونمت همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد