چه زرنگ شدم امروز. گفتم بیام پست امروزمم بذارم و همچین نظیف و فاخر برم سراغ بقیه امور. چرا گفتم نظیف؟ زینرو که بیوتیتون امروز از فیشال برگشته و بریز بپاش کرده واسه خودش. یه چک اولیه هم پوستمو با دستگاه کرد و گفت پوستت ستارهای و سالمه.
فیالواقع انتظار داشتم بهم بگه اووووف چقدر انسان روتیندار و حسابیی هستی. ولی خب نگفت. حتی خواستم از زیر زبونش بکشم بیرون. لامصب نم پس نداد. همش فکر این بود که دوباره تو اسفند میرم یا نه.
منم گفتم اسفند خیلی سرم شلوغه. یه قپی الکی اومدم که یعنی منم داخل جماعتم و کسب و کارم تو اسفند تو اوجه:) خیلی قپی بیخود و نالازمی بود. در هرحال قرار شد دوبارهفروردین برم پیششون. خیابون شریعتی همین امروز که جمعه است قیامت کبری بود. حالا تو فکر کن بخوام تو اسفند پا بذارم اونورا:/
خلاصه که هیچی دیگه. هنوز سوتیمو بهتون نگفتم. فکر میکردم وقت فیشالم دوازده ظهره و خیلی دوان دوان و سینه چاک کنان خودمو تو بارون رسوندم بهش. اما غافل ازینکه وقتم سه بوده. یعنی بعد از جابهجایی وقتی ، هیپوکامپ من همون اولیو سیو کرده بود و وقت بعد از جابهجاییو دایورت کرده بود به آمیگدال:)) زینرو سه طاعت زود رسیدم. دمشون گرم کارمو راه انداختن اما خب خیلی سوتی بدی بود. کارشونم در مجموع خوب بود و یوگای صورتم گرفتم حتی. باید انسان پررویی باشی که که یه هفته کار نکرده باشی و بری سراغ خاصه خرجیهایی زین دست:)
بعد از مناسک فیشال، یجور احساس سرخوشی عظیمی در خود حس میکردم:) سوار ماشینم که شدم دوستم-همونی که جمعهگذشته مراسم عروسی داشتن- بهم زنگ زد. مثل این که هدیهام مورد توجه عروسخانوم قرار گرفته و از هفتهی پیش تو گردنشونه. سرخوشیم چندبرابر شد اصلا:))
رسیدم خونه و کشک سمیه هم خریدم. چرا کشک؟ زینرو که آش رشته داریم امروز با فمیلی. امیدوارم حبوبات اینقدر خیس خورده باشن که دیگه نای تولید هیچ صوت نابهنجاریو نداشته باشن. هدچند فکر میکنم کلا حبوبیجات، تا جان در بدن دارن، داستان اصواتشون به راهه و این خیسوندن میسوندن هم فقط صرفا گول زدن خویش است و بس:)
من برم آش درست کنم ویه مقدار پیاز و اینها سفارش بدم. زینرو که الان دیدم پیاز کافی برای پیاز داغ ندارم. آش بدون پیاز داغ هم مثل شیر بییال و دم و اشکم میمونه. میدونم خیلی بی ربط بود اما خب چه انتظاری از من دارین. کلا از صبح یه سیمیت خوردم با چهارتا خرما. موقع کشک خریدن هم دوتا شیرقهوهی چوپانو تو سوپرمارکت سرکشیدم. بماند که آقای صندوقدار وقتی بطریارو دیدن ، متوجه خالی بودنشون نشدن و خیلی متمدنانه دوتا نی هم گذاشتن کنار کشک سمیه:)
وقتیم دید خالیه، یه نگاه کرد ببینه این مشتری شعبون بیمخطور کیه؟ منم خب الکی خودمو به خوندن توضیحات یه آدامس تو قفسه مشغول کردم:))
آخرشب نوشت: یجوری بی حس و حالم و یجوری بیرمق شدم که نه خوابم میاد و نه دلم میخواد بیدار باشم. قابلمه خالی آشم گذاشتم رو کانتر آشپزخونه و حسشو ندارم بذارم سرجاش.
امروز ورزشم نکردم.
مررررسی خانمی
ضحی هستم
به به ضحی خانوم
سلام عزیز
شبت بخیر
ببخشید میتونم بپرسم اولا کجا برای فیشیال رفتی؟
من خیابون دولت زندکی میکنم و اگه محدوده شریعتی جای مطمینی باشه خیلی دوس دارم برم
دوم اینکه از چ اپی برای ورزش استفاده میکنی؟من ی برنامه پولی داشتم ب اسم جیم شو،ولی خیلی جالب نبود و دیکه تکراری شده برام
سلام زها، ضحاجان
روبروی متروی تجریش، تو شریعتی پیش ساناز صیف رفتم. به نظرم آدم حسابی اومدن. منم یکی از دوستام معرفیش کرد.
خودم اپ رایگان کوچ فیتنسو داشتم قبلا. اما الان اپتیت نصب کردم و به نظرم بد نیست. حالا خیلیم واو نیست اما خوبه.
نسیم جان
به به ، آش رشته
نوش جان
ممنونم مانی عزیز
چقدر دوست دارم وقتی بالا داری با جزئیات پخت آش رو توضیح میدی و توی خط آخر قابلمه خالیش رو گذاشتی روی کانتر
منم خیلی دوست دارم که اینجوری دل به میدی به نوشته
مبارک فاشیال صورت تان.نزد آرایشگر بروی، دیگه رها نمی کند برای بهبود کسب و کار خود نوبت بعدی را می دهد.آن آش عصر جمعه نوش جان تان در کنار خانواده.(با کشک و پیاز داغ)
خیلی ممنونم رضوان نازنینم
وای هنوز زیرِ دیپلم بنویس تو رو خدا
مجبور شدم اون دو تا کلمه رو گوگل کنم! نفهمیدم چی بود فقط فهمیدم به مغز و حافظه ربط داره
وای خیلی خوبه که از کادوت خوششون اومد :))) البته متوجه شدم آخر کارِ خودت رو کردی و کادوی گرون تومنی هدیه دادی نه 500 تومان تو پاکت
میخوام یه مغلق نویسی راه بندازم عجیب
آره بابا زشت بود دیگه خیلی کم