هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

he put spell on me:)

فقط عناوین پستای بیوتیتونو داشته باشین. هر ورقش دفتری است معرفت کردگار:) یه بار ترکی میذارم یه بار انگلیسی. هرچند میدونم  کسی که وبلاگ میخونه حال نداره بره ببینه معنی  اینا چیه. منم نمینویسم و میذارم همین جوری از روش رد شین برین. چه کاریه اصلا!

ولی نه. طاقت ندارم، اینو نگم. حس می کنم دی لوییس یه طلسمی دعایی چیزی بسته برای من. چون واقعا یجور عجیبی ذهنم درگیرش میشه و به شکل عجیبتری دلتنگی میاد سراغم. هرچند دلتنگی غروب جمعه رو نباید جدی گرفت و باید بر طبل شادانه الکی کوبید تا بگذره بره. اما خب واقعا برام عجیبه چرا تموم نمیشه. خلاصه عنوان پست یه چیز خزی میشه تو همین مایه ها که نوشتم:)

از این مقدمه که بگذریم می رسیم به یه اصل مطلب  خیلی فاخر. اونم این که من امروز بعد از مدتها با ترس و لرز رفتم رو ترازو. بعد ازون همه بستنی وویفر گاه و بیگاه اسنپی از اضافه شدن وزنم  می ترسیدم.  عدد روی ترازو هم گفت که یک کیلو اضافه شدم. یعنی شدم شصت و هفت و کیلو و نیم. به عبارتی اگه بخوام چرتکه بندازم باید بگم که توی این دوماه گذشته، بیوتیتون، هفت هزار کالری اضافه بر سازمان چیزی خورده. خدایی فکر می کردم بیشتر خوردم و وزنمم بیشتر شده. ولی یه کیلو قابل تحمله. 

بعد از این وزن کشی، یه متر آوردم و دور کمر و شکم و اینارم اندازه زدم و تو یه دفتر نوشتم. زچه رو این کارارو می کنم چون بهمن عروسی دعوتم:))  واقعا قبلش انگیزه ی لازم برای این ریزه کاریارو نداشتم و همون طوری که در مورد خرج کردن پول می گم، نباید واسه ورثه چیزی گذاشت در مورد بدن و فیتنس هم اعتقاد دارم خیلی باربی نباید تحویل مورچه ها داد:)  اما خب عروسی بهمن خودش شد یه تارگت . 

زینرو که  تو این عروسی هم  کلی از  رفقای قدیمیو می بینم و هم این که میخوام یه لباس نسبتا قدیمی بپوشم:) این لباس مال وقتیه که بیوتیتون شصت کیلو بود. زینرو هیچ چاره ای ندارم جز کم کردن هفت و نیم کیلو وزن تا بهمن. سه ماه بیشتر هم وقت ندارم. یعنی هر ماه حداقل دو کیلو باید بذارم زمین.  به عبارتی  چهارده هزار کالری باید یا تو خوردن صرفه جویی کنم و یا بزنم تنگ ورزش و اونجا  یه بلایی سرشون بیارم. عاقلانه اش اینه که یه بخشی از غذام بکاهم و یه بخشی هم به ورزشم بیفزایم. باشد که هدف شصت کیلو رو تو بهمن بزنم:))

در همین راستا از امروز یه کالری شماری ریزی آوردم روی کار و نیز نیاز وافر به همکشی نقاط تحتانی دارم برای جنب و جوش و تحرک بیشتر. چهارصدتا، یعنی چها ر اسلایس نون پروتیینی  نان آوران خوردم. دویست تا یعنی هفت دونه خرما ازین مضافتیا، دویست تا پنیر، پونصد تا یعنی یه پیاله متوسط عدسی کم روغن،  دویست تا یعنی یه دونه  سیب متوسط، هشتاد تا  یعنی یدونه  نارنگی متوسط، چهل تا یعنی یه هویج.  جمع کلش میشه حدود هزار  و هفتصد کالری.  یه چهارصدتایی هم به گمونم نوشته بود که تو ورزش سوزوندم. با این حساب، امروز بدک نبوده. هزار و هفتصد تا برای ثابت نگه  داشتن وزن من ضروریه.  ازون دو کیلویی که تا بیست و هشت آبان باید کم کنم یعنی چهارده هزارتا، چهارصدتایی با ورزش  امروز رفت. یعنی موند سیزده هزار و شیشصد تا. 

از فردا یه پیاده روی ریزی هم میارم تو کار. اندازه مثلا سوزوندن صد تا. حالا ریز که میگم واسه همین صدتا با سرعت متوسط باید حداقل چهارکیلومتر راه رفتا. یعنی اصلا الکی نیست. این چهارصدتایی هم که من امروز سوزوندم رسما چاکلز کردم خودمو. یه ساعت و ده دقیقه یا با وزنه کار کردم یا  چندین ست کرانچای سخت برای شکم رفتم. یه برنامه غذایی هفتگی کم کربوهیدرات هم باید واسه خودم بنویسم. چیزایی که نوش می گنجونم  باید هم مغذی باشن هم این که از  حوالی هزار و پونصد ، شیش صد کالری بالا نزنن تا ببینم چیکار کنم. 

نظرات 10 + ارسال نظر
محیا شنبه 29 مهر 1402 ساعت 20:28

منممممم همینا چاقم کرد

آخ آخ قشنگ می فهمم

رضوان شنبه 29 مهر 1402 ساعت 19:59 http://nachagh.blogsky.com

موضوع مراقبت از وزن و تغییر سبک زندگی،تا در لباسای قشنگ خوش بدرخشیم،مستلزم سلامت روان هم هست.به قول خودتان با بالا رفتن اضطراب چیزی میخوریم.بهتره کاهو و کلم مث نُقل و نبات در اختیارمان باشه تا دهن مون بجُنبه و چیپس و پُفک نباشه.ریلاکس درمانی کنیم.نفس عمیق بکشیم.در لحظه حضور داشته باشیم.تصور کنیم به وزن ایدآل رسیده ایم .

بله کاملا درسته. ممنونم ازتون رضوان جانم

محیا شنبه 29 مهر 1402 ساعت 18:25

من با پرخوری عصبی و عدم تحرک و خوردن چیپس و پفک ۱۲ کیلو اضافه شدم. حالا فردا پیاده روی هم میکنم. ولی الان شدیدا دلم پفک میخواد اما میدونم چقدر برای روده هام بده مقاومت میکنم
همین که نخرم تو خونه نذارم هم قدم خوبیه

جالبه منم اولین چیزی که تو اضطراب زیاد هوس می کنم پفکه. گاهیم چیپس با ماست موسیر . جفتشونم چرب و شور.
بهترین کارو می کنی محیا جانم تو خونه نباشه بهترین حالته.

رضوان شنبه 29 مهر 1402 ساعت 14:46 http://nachagh.blogsky.com

چه خوب که خوردن ویفر وزن تون را زیاد بالا نبرد.نوش حون.سبک زندگی نخوردن بیسکوئیت باشد

حالا ویفر آن چنانی هم نمیخوردم ولی خب من مستعدم برای اضافه وزن. فعلا که از دیروز کالری شماریو شروع کردم.

عالیه شنبه 29 مهر 1402 ساعت 13:35

دی ماه یه مراسم داریم... من فوبیای چاقی دارم چون عمه های چاق دارم و چند تا خاله تپلی... این یعنی ژن مون مستعد هست ... همیشه وزنم نرماله ... و همکارام و فامیل و دوستان همیشه میگن خوشششش بحالت... اما خودم همیشه دوست داشتم چهار پنج کیلو کم کنم ، اونقدر بابت این خواستنم مزمت شدم که جایی عنوان نمی کنم و تا بخوام سرکار یه چیزی نخورم همه با تشر میگن ای بابا تو که خوبی !!!! خولاصع این کم کردن چهار کیلو تو دلم نمونه صلوات

خب آفرین بهت چون رعایت می کنی تو وزن نرمال موندی . دمت گرم واقعا.
من فعلا انگیزه ام اینه که لباسم واسه مهمونی تنم بشه

مینا شنبه 29 مهر 1402 ساعت 08:43

خداروشکر تا الان ک ساعت ٨/٣٠ ااا صب بیسکوییت نخوردم
خوبیش اینه ک وقتی ادمها مثلن سه نفر میشن ،از همدیگه خجالت میکشن و کم میخورن

چه عالی واقعا آفرین بهت.‌
منم که از دیروز کارو شروع کردم بیسکوییت نخوردم.

باغبان شنبه 29 مهر 1402 ساعت 07:31

من در تمام عمرم هیچوخ لاغر شدن تارگتم نشده بود ولی الان چندوقتیه هر شوکی بهم وارد میشه وزنم میره بالا،هفته ی پیش رفتم روی ترازو و دیدم در عرض یه ماهی که دچار بحران بودم دقیقا پنج کیلو وزنم اضافه شده باورم نمیشد!!! یه لحظه همه ی آدمهایی که اورویت دارن اومدن جلوی چشمم، همه ی اونایی که همیشه بهم میگفتند خوش بحالت هر چی دلت بخواد میتونی بخوری.
منم با بیسکوییت از هفته ی گذشته رفتم روی بریک آپ. حالا نکته هایی که شما توی پست و جواب کامنتها گفتین هم انجام میدم شاید دوباره تونستم برگردم به خودم،یعنی امیدوارم‌ و من الله توفیق :)

ولی واقعا این خوش شانسیت بوده که لاغری تارگتت نبوده هیچ وقت باغبان جانم.
وقتی بدنت اینجوریه خیلیم سریع به حال خودش برمیگرده.

محیا جمعه 28 مهر 1402 ساعت 23:52

حالم خوب شد منم شروع میکنم. تنها کار مثبتم نخریدن هله و هوله هست

عزیزم... تو این روزا فقط روتین معمولیتو حفظ کنی خودش کار بزرگیه

مینا جمعه 28 مهر 1402 ساعت 23:17

اکی فردا عصر بهت میگم ،،پس شروعمون فردا باشه


من ۶۷ بشم راضیم ،،،،البته ی پنج باری هم شروع کردم حتی ب ۷۱ هم رسیدم بعد دوباره طی ی هفته شدم ۷۵ کیلو یادش بخیر ی زمانی ۵۶ کیلو بودم ،،،پس من اصن فردا هم میوه سرکار میبرم هم اجیل

بریم پیش ببینیم میزنیم تارگتو تو بهمن؟
فقط بیسکویت اینا دیگه نخوریم اگه خدا بخواد

مینا جمعه 28 مهر 1402 ساعت 22:47

من هیچی تفهمیدم‌

دقیقن بگو من امرپز اینارو خوردم ک مام همون کارو بکنیم تازه من اون هفت کیلو رو کم کنم میشم وزن الان تو قدم ۱۶۸ ااا اگه ۶۸ بشم عالیه ،،


من خیلی خیلی ادم مقلدی هستم یعنی خودم عرضه ندارم کالری بشمارم شما الان بگو من فردا صبحانه ناهار شام چی بخورم ومیانوعده یعنی بگو خودت چیا قراره بخوری

من فردا صبحونم نون و‌پنیره سه کف دست نون میخورم با یه قالب پنیر از این کوچولو ی نفره ها

میانوعده هیچی ساعت ۱ دو تیکه نون خونه میام ی بشقاب پر لوبیا پلو

حالا الان شما صب تا شب چیا میخوری؟ اتفاقن بنظرم ورزش اصن لاغر نمیکنه !!! چاق هم میکنه بنظرم چون اشتها رو بازمیکنه ،،

جون من بیسکوییت هم بذار،،،

اول که بیسکویت و ویفر و بستنی فعلا نباشه بهتره. اگه باشه الکی کالری اضافه میشه بدون حس خوب سیری.
صبح سه کف دست نونو بکن دوتا کف دست فعلا
وسطشم به جای بیسکویت مثلا یه سیب یا هر میوه ای دم دستت بود بخور.
اون دوتا تیکه نونم نخور. به جاش مثلا چهارپنج تا بادوم خام بخور. بعدم خونه که اومدی بشقاب لوبیاپلو رو نصف کن. تمام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد