هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

ردپای عزیزان:)

دیشب مهمون داشتم حالا نه تعداد زیاد در حد همون سه چهار نفر. اما خب آشپزخونه به شکل نقاشیای کوبیسم درومد و سینک پر ازظرف و لیوان و ... گازم که نگم براتون چون خیلی کوکب وار کلی غذا درست کرده بودم و خلاصه که آشپزخونه ترکید.  

طفلی مهمونامم هی خواستن کارایی مبنی بر کمک انجام بدن و من هی سیس میزبان کول  رو برداشتم که به خدا اگه دست بزنین جوری ناراحت میشم که حد نداره. البته که دور هم نشستیم و خوردیم و گفتیم و خندیدیم. کلی هم خوش گذشت. 

مهمونا که رفتن من لباسامو عوض کردم و نشستم سر یه بازی تو گوشیم که هی تو بطریا آبای همرنگو جابجا می کنی. فکر کنم مناسب بچه های مهد کودک باشه اما خب من انجامش میدم:)

بعد که پنجاه و سه مرحله تو این بازی فاخر جلو رفتم، تصمیم گرفتم دیگه بخوابم و همچین یواش و بی سر و صدا رفتم تو تخت. 

انگار نه انگار که کلی به هم ریختگی پشت سرمه. 

صبح زود بیدار شدم به هوای این که کارای خونه رو انجام بدم و بشینم پای کار و بار. بعد دیدم واقعا نه حسشو دارم نه توانشو:) یادمه خیلی سال پیش تو یکی از کتابای جملات قصار و صد من یه غاز خونده بودم که به هم ریختگی خونه بعد از رفتن مهمونا ردپای عزیزاییه که پیشت بودن و کنارشون خوش گذروندی!

منم گفتم حیفه این ردپارو زود پاک کنم که:)) زینرو خیلی زیبا رو کاناپه دراز کشیدم و یه ذره به بازی گروه الفم پرداختم و در حینش از چیز کیک دیشب با چایی خوردم. بعدم دوباره خوابیدم:)))

خلاصه بعد که بیدار شدم دیدم واقعا ردپای عزیزان خیلی داره داستان دار میشه و بهتره کوکب نهفته ی درونمو فرابخوانم:) خلاصه الان دیگه اوضاع خوبه خداروشکر. 

نظرات 6 + ارسال نظر
Khatoon چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 15:04 https://memories-engineer.blogsky.com/

خیلی هم عالی همیشه از این ردپاها تو خونه تون باشه
من کزت درونم اجازه نمیده آخر شب بدون پاک کردن رد پای عزیزانم به رختخواب برم

نه دیگه این بار بهش بگین میخواین این ردپاهارو یادگاری نگه دارین تا ولتون کنه

م سه‌شنبه 17 مرداد 1402 ساعت 10:08

وای این همه اسم گفتید، ولی درست نبود،مهرناز

مهرناز چه اسم قشنگی

م دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت 22:03

چقدر عناوینی که برای نوشته هایتون می گذارید،خاص وبامزه است

لااقل یه اسم کامل برای خودت می نوشتی ممد مریم مهسا مرجان مقداد مهشاد مهگان مهرک مهری مهرانگیز مهرشاد میثم مهدی محسن محیا مانلی ماهور مبین مبینا مینا مونا مستوره منصوره .... حتی مستوره هم خوب بود واسه پوشوندن اسم:)
میم آخه؟ چرا؟
در کل ممنونم از لطف و عنایتتون برای عناوین

آذرخش دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت 20:59 https://ashoobam.blogfa.com

به قول شاعر
با اینـکه مُبتـلایِ مَنی ..., مُستَـدام باش
نبضم به دست توست, بزن ای خُجسته دل...
.
نبض دل خجسته تان تا ابدیت مستدام.

نبض دل خجسته ی شما هم
چه حس خوبی داشت کامنتتون

همه چی عالیه دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت 19:02

خوبه رضایت دادی به کوکب درونت
خدا به کوکب درون من توان بده چند تا از این مدل مهمونی ها دارم یه جورایی بایدی شده

نه خب خانوم تناردیه رفت کوکبو با کتک بیرون کشید
میخوای خانوم تناردیه بفرستم برات؟ تو شکنجه هاش داغ کردن با قاشق هم هست

رضوان دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت 13:36 http://nachagh.blogsky.com

سلام.خدا را شکر که مهمونا باب میل تون بودند. گرچه یه آشپزخونه حسابی شلوغ حاصل گردیده.

سلام رضوان جانم
بله خب اگه باب میل نبودن اصلا دعوت نمی شدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد