هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

گویا واقعا سایه ام در حال کم شدنه:)

یادتونه گفتم دو بار تو هفته ی گذشته بهم گفتن ایشالله خدا سایتو واسه ما حفظ کنه؟ بعدم گفته بودم یه کم زوده واسه این دعا. دیشب فهمیدم اونقدرام زود نیست. چون که درد جدیدی به اقلام دردیم اضافه شد به اسم درد سیاتیک. چشمتون روز بد نبینه آخر شب یهو دردی در حواشی لگن و رون و اینام پیچید که مگو و مپرس! 

یه ناپروکسن پونصد خوردم اما اصلا و ابدا شما بگو یه ذره هم از درد کم نشد. تا صبح هی به خاطر این درد بیدار می شدم و دوباره می خوابیدم. این وسطا کولر همسایه هم ارکستر موسیقی رو اعصاب راه انداخته بود و یه پشه هم ول کن ماجرا نبود:) 

بسه یا بازم بگم که چی باعث شد بدبخوابم و صبح دیر بیدارشم؟:) دیر بیدار شدن چیه چنان کلافه بودم که میتونستم کل شهرو  به خاک و خون بکشم! اما خب چون زورم به هیچ کس غیر از خودم نمیرسه با همون پادرد و پهلوی شکسته و لگن قاچ خورده! جارو کشیدم و تی زدم و گردگیری کردم. بعد نشستم پای درس و مشق. کل درسامم خوندم و واسه شنبه دیگه آمادم. ایشالله بی حرف پیش با سلام و صلوات برم کلاسمو :)

بعدم سریال آکتور رو دیدم و نیز یه فیلم به اسم the blue caftan. این فیلمو به شدت و حدت بهتون پیشنهاد میدم که جمعه ببینینش. من واقعا دوسش داشتم و خیلی روم تاثیر گذاشت. یه سکانس مونده به آخرش از نظر من یه شاهکار بود و حال من دگرگون از دیدنش. 

دیگه دارم یه فکرایی واسه کار و بار می کنم‌. هرچند هنوز خیلی خامه اما هم ضروریه و هم شدنی. از اینستاگرام هم شروع می کنم ببینم کلا چند مرده حلاجم و اصلا آدم این کار هستم یا نه. میخوام تو شهر خرگوشا، لاک پشت تند و تیزتری بشم. حالا به پای خرگوشا نمیرسم اما خب توانمو میذارم . 

دیگه کار خاصی نکردم و از خونه هم بیرون نرفتم. درده یه کم بهتر شده ولی کماکان هست  و نشونه ی کهنسالیه صد درصد. کلا هر دم ازین باغ بری میرسه و تق یه جایی از بدنم در میره. از زانوم شروع شد و همین جور آروم آروم پیشروی کرد انگار. اما من بیدی نیستم که با این بادا بلرزم. والا. طوفان زیاد دیدم اینا که چیزی نیست. یه کمی هم از خودم تعریف حماسی بکنم بعد ازین همه نک و نال:)

یه چیز دیگه این که کلا این دستورالعمل بعد از کلینیک پوست و مورو خیلی می پسندم : "تا بیست و چهارساعت حموم نرین و ورزشی که عرق بکنین انجام ندین". آخ آخ من حاضرم برای این دستورالعمل جان بیفشانم اصلا. 

فکر کن هپلی و تنبل میشینی واسه خودت و میگی حموم و ورزش به سلامتیت آسیب میزنه! خدایا خدایا! به گمونم بهشت یه همچین جاییه. تازه به گمونم همه ی خوراکیام توش آزادن. شیر و عسل حالا نه. خوراکیای خوشمزه تر ایشالله:) مزه ی جوی شراب که نمیتونه جوی شیر و عسل باشه. یحتمل میز مزه پره از آجیلای خوشمزه و میوه های خشک و فینگر فودای  آغشته به پنیر پیتزا!  میخوریشون نه چاق میشی، نه ورزش می کنی نه حموم میری:)  حالا چون انسان شریف و فخیم و محجوب و ماخوذ به حیاییم ، چشامو درباب غلماناش درویش می کنم و لپام سرخ میشه از آور ن اسمشون. ولی خب هستن خلاصه:))))

کجا بودم به کجا رسیدم خدایی:)