هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

هنوز زندگی

فروغ میگه: آه ای زندگی! منم که هنوز با همه پوچی از تو سرشارم...

یکشنبه بود و سه روز از فروردین مونده فقط

فروردین امسال به نظرم خیلی تند و سریع تموم شد. بر عکس فروردین سالای قبل! حرفم مسخره به نظر میرسه ولی جدی حسم امسال اینجوریه. در هر حال که یه ماهو گذروندیم و زنده ایم هنوز:)

امروز یه ساعت زودار از همیشه بیدار شدم. جال الخالق والمخلوق! اما راضیم با وجودی که لنگ ظهر بود تقریبا اما خب شبا هم دارم بهتر میخوابم تقریبا. بی قرص و داستان چند ساعت بدون وقفه میخوابم. این تو روحیه ام اثر گذاشته به نظرم. 

امروز ورزش هم کردم کنار کار سه ساعته البته. بعد خبر یه کاریو که یه ماه پیش پی ریزیشو انجام داده بودم هم اومد و من فکر کردم به دلیل تالمات روحی و اتساعات جسمی!  بهتره، وظایف جدید قبول نکنم. به دوست هم گفتم و ازش خواستم که تنهایی یا با کمک یه نفر دیگه به جای من بره.  

هر چند دوست نظرش این بود که من بعدا پشیمون میشم و این داستانا. ولی فکر می کنم الان تصمیم درستی واسه خودم گرفتم و حالا آینده رو هم نمیشه درباره اش حرف زد. 

این که از این. من یه اخلاق بدی که دارم اینه که اهل تیم ورک نیستم. یعنی فشار روم باشه نمیتونم درست کار کنم. خیلی اتومات و خودکار عمل می کنم در واقع. این روزا هم تو یه حالیم که بهتره فشارای جانبی به خودم نیارم. هرچند فشار مالی اذیتم می کنه ولی فعلا روحیه ریسک و تو دل کار اینجوری زدنو ندارم اصلا. حالا شایدم اجتناب دوباره درگیرم کرده. اما در هر حال به بیخوابی و استرسام اضافه نشه برام بهتره. حتما که دارم دلیل تراشی می کنم اما اصلا همینی که هست:)))))

از تغذیه جاتم هم اگه بخوام گزارشی بدم اینه که امروز با پروتئین لوبیا و قارچ جلو رفتم. فقط صبح یه دو تیکه ی کوچیک نون سنگک خوردم با پنیر و گردو. برنج و اینا هم خب نخوردم. به نظرم غذای سالم و خیلی خوبی داشتم امروز. قهوه هم فقط یه دونه ساعت چهار عصر خوردم. 

یه اتفاق خوبیم که افتاده اینه که یه ذره تو ورزش ازون مبتدی شل و ول درومدم و به مرحله نیمه مبتدی وارد شدم و راضیم. یه تغییراتیو تو بازو و پا و اینا حس می کنم. که خب خوبن خیلی. 

تنها چیزی که هنوز تو همون استپ اول مونده کاریه که باید براش مطلب بخونم و یاد بگیرم. میدونم اگه این کارو بکنم کلی حالم بهتر میشه.